بخدا حرف مادر منم دقیقااااااا عین حرف شماسس من خودم تا الان سینگل بودم و حسابی رو خودم کار کردم مدرک زبان دارم طراحی بلدم و کلاس ویولون هم رفتم الانم دانشگاه میرم ولی یه مدته یه پسری به شدت منو درگیر خودش کرده در حد یه کراش معمولی و سادسس همین باعث شده من اصلا کل هدف هام و پلن هایی که برا ایندم چیده بودم از یادم بره خیلی دلم میخواد با اون پسر وارد رابطه بشم ولی اون پسر حتی سرش هم خبر دار نیست که من چقدر میخوامش
هر چه قدر به دختر سخت بگیرن اگه دختر بخواد کاری انجام بده اون کارو انجام میده
مثلا دوست خودم که خانوادش سخت گیرن دوس پسر داره باهاش کافه و رستوران و پارک و.... می ره
دارم میرم باشگاه
بهونه من این بود
آهان پس اگه قصد ازدواج نداری که کلا دور این چیزا رو خط قرمز بکش... الان اکثر پسرا دنبال رابطه ی جنسی هستن و دختره اگه زرنگ نباشه و فرق لاس زدن و عشق واقعی رو نفهمه خیلی زود بدبخت میشه.... من خودم یه خواهر دارم که با یکی تو رابطس قصدشونم ازدواجه خواهرم اول جریانو به من گفت و منم یه مدت زیر نظرشون داشتم حتی تو قرار اول و دوم و سوم یواشکی رفتم و از دور نگاشون میکردم (البته خواهرم میدونست دارم نگاش میکنم و در جریان بود) بعد از چند ماه پسره گفته بود قصدم جدیه و منو به مادرت معرفی کن و یه جلسه هم کافه مادرمو دیدن اینم بگم مامان من صد برابر مامان تو حساس بود و اگه با همکاریه من نبود این جریانات امکان پذیر نبود... خلاصه که الانم مادره پسره با مامانمم حرف زده و قراره یه مدت رفت و آمد کنن
