آره
اما فقط رد میشد نگام میکرد و یه دفعه هم خواهر زادش بغلش بود پیش رفیقش بود داخل ماشین بعد معلوم بود که اون گفته خواهر زادهش منو صدا بزنه پسره هم همش نگاه میکرد منتظر بود برم سمتش چون من پیش چند تا زن سر پا بودم نمیشد برم سمتش من فقط نگاه کردم اونم فقط نگاه میکرد بچه بغلشم همش صدام میکرد که آخرش یکی از خانما رفت بچه رو آورد
کلا خلاصه اش کردم قبلا یه اتفاقایی افتاده بود
مثلا میرفتم بیرون اونم میومد رو به روم مینشست همش نگام میکرد به رفیقم پیام داده بود که خیلی خوشم (که اسم منو گفته بود)میاد دیدنت چون باعث میشه من ببینمش
و همیشه هم مامانش پیش من در مورد پسرش حرف میزنه و خیلی راحت خیلی چیزا رو در موردش میگه طوری که پیش بقیه اینشکلی نیست حتی مثلا یه دفعه گفت پسرم گوشه گیر شده خیلی تو خودشه چون قبلا یه تصادف داشته و اینا رو با لحن آروم میگفت که کسی متوجه نشه کلا میترسم فکر کنه من با پسرش دوستم
حتی چند وقت پیش رفتم دیدن دوستم اونم توی کوچه بود با رفیقش داخل ماشین بود نرفت همش منو نگاه میکرد پسره بزرگیه ام هست بچه سال نیست
یه دفعه ام شب بود من بیرون بودم اونم با رفیقاش اومد منو با یه اخم خاصی نگاه کرد بعد گفته بود به مامانش که بگه من اینقده نیا تو کوچه پسر زیاد میاد و میره مامانشم میخندید تعریف میکرد