من کل هقته داشگاه ام آخر خقته دو روز میام خونه خودم
یکسره زنگ میزنه بیا فلان کارو بکن نمیزاره هیچ کاری تو خونه خودم بکنم نمیزاره یه ساعت استراحت کنم حتی برا خواب و بیداری امم تصمیم میگیره
خالا ک کاراش تموم شده من فردا شنیه نمیخام برم دانشگاه کلاس مون جلسه آخره میخام از غیبتم استفاه کنم بهش میگم کلاس ندارم شاید نرم
میگه نه برو میخای اینجا بمونی چیکار کنی برو اونحا بمون 😶😶 شوهر و زندگی مو ول کنم برم انکار خیالش راحت تره
خودش ۱ شب از بابام جدا نمی خوابه اگ یه ساعت بره جایی سریع زنگ میزنه بابام بره دنبالش
الانم شوهرم بشدت مریضه افتاده منم کارای خونه ام کامل مونده زنگ زده بیا برو فلان کارو بکن
دیگ زندگی برام نزاشته بخدا اگه نرمم اونقد غر میزنه و خودشو به اه و ناله میزنه ک از زندگی سیرم میکنه 😪😪
شوهرمم هیچی نمیگه اعتراضی نداره واب من دیگ خسته شدم دم به دقیقه به گوشیم زنگ میزنه اصن راوانمو بهم ریخته همش هم کار داره هیچ وقت زنگ نزده احوال مو بپرسه
جتی تو مدتی ک نن دانشگا هستم هیچ وقت از خونه زندگی تم یه سر نزده ببینه شوهرم چیکار میکنه چیزی لازم داره یا نه 😥