همیشه دختر پاک و معصوم و نمازخونی بودم
بر خلاف دوستام که اهل رابطه با دوست پسراشون بودن و شاید چندتا چندتا دوست پسر داشتن همزمان
من به خیلی چیزها پایبند بودم
ولی همه اونا تو زمان مناسب ازدواج کردن و الان از زندگیاشون راضین
ولی من هیچوقت خواستگار مناسبی نیومد برام تا الان که ۳۶ سالمه
هر کدومشون یه مشکل اساسی داشتن که ازدواج کردن باهاشون برابر بدبختی بود
یکی مشکل روانی داشت
یکی خانواده بدنامی داشت
یکی تحصیلات پایین و خانواده خیلی از لحاط فرهنگی پایینی داشت
خلاصه زیادم نبودن
همیشه به نیت اینکه خدا دستمو بگیره به آدمای زیادی کمک کردم و دلشونو شاد کردم
ولی روز به روز زندگیم سختر و اتفاقای بد زندگیم بیشتر و غیر قابل تحملتر میشه
کجای راهو اشتباه رفتم که این شده حال و روزم!؟😔