شوهر من مغازه لباس زنانه فروشی داره
کلا ادمیه که روابط اجتماعی خوبی داره قبلاً که باهم دوست بودیم فروشنده دختر داشت با دوستاش که جمع میشدیم اونام عشق جمعیت و شلوغین فروشنده همسرمم میومد
بعد اون یه دختر دیگه فروشندش شد اون یکی رفت
بااون دختره کم کم داشت اوکی میشد البته به گفته همسرم اون دختره بیشتر دور این بود تا کمکم خودش فهمید کی به درد زندگیش میخوره و اون دختره هم رفت
حالا ما عقد کردیم یه پسر آورده متولد ۸۱
خود همسرم متولد ۷۰
همه دوستای همسرم این سنن متولد ۷۰ منظومه و متأهل
همسرم اینم میاره تو جمع و خونه دوستاش
اون سری رفتم خونه دوستش با خانومش تنها بودیم همسرم که اومد دیدیم این پسرم باهاشه
دختره گفت همین مونده اینم بیاد تو جمع
معلوم بود خیلی خوشش نیومده اومده خونش
دیشبم دوباره همین کارو کرد خونه یکی دیگه پسرم آنقدر پروعه میاد میشینه تو جمع به بازی کردن و خندیدن و شوخی کردن
میترسمم اعتراضی کنم بگه تو با همه مشکل داری اونا دختر بودن حالا میگیم حق داشتی
ولی این چی
به این خاطر سکوت کردم
حتی گفتن یه شمال بریم اینم قراره بیاد
آدم فروشنده میگیره وقتی خودش نیست رو مغازه باشه بعد همسر بی فکر من😑
کلا حد و حدود ادمارو بهشون یاد نمیده هیچوقت
اون سری گفتم بعد عروسی بریم کیش دوتایی به همسرم گفت منم ببریم که رک گفتم میخایم بریم ماه عسل تو کجا
چیکار کنم بنظرتون ؟