دوست شوهرم با خانمش و بچه ش اومدن چهار روز،موندن
بخدا یه بشقاب جا به جا نکرد
حتی جا خواب مینداختم خودم جمع میکردم
بعد که ما رفتیم مشهد
اتاق هم گرفته بودیم
به شوهرم گفتم بریم خونشون
پیچوند شوهره
درصورتی که از قبل هم میدونستن داریم میریم مشهد
حتی خانمش یه زنگ نزد تعارف کنه
دیگه شوهرم فهمید از اون موقع ده بار زنگ زدن بیان ما پیچوندیم
جاده چالوسیم خونمون انگار کاروانسراس