حس میکنم توان ادامه دادن ندارم میخوام تمومش کنم زنده بودن واسه من نیس

عزیزم نکن این کار رو اون دنیای خودت رو خراب نکن بخاطر شوهرت

ارزشش رو نداره

مطمئنی اونجا در آرامشی که میخوای اینکار رو کنی

منم یه روزایی اینقدر درد و رنج کشیدم که روزی صد بار همین فکر رو میکردم ولی میترسیدم 

میترسیدم از اینکه زجر اون دنیام مدام باشه

به خودش توکل کن درست میشه 

بگو کدوم شهری ؟؟؟

خب بخاطر همینه عزیزم

کاش شیراز بودی دکتر خوب میشناسم میبرمت پیشش

یا میبرمت بیرون حال و هوات عوض شه

حتما حتما برو پیش دکتر 

حتما باید دارو بخوری تا حالت بهتر شه بعد به مرور که بهتر شدی دارو رو کمتر کن

نمیخواد بذاری شوهرت متوجه شه که دارو مصرف میکنی که 

عزیزم خودتو ناراحت نکن یه روزی میاد که خودت رو نمیبخشی که اینقدر خودتو عذاب دادی 

اول برو دکتر 

یکم که حالت بهتر شد 

هم باشگاه برو هم برو دنبال یه کاری 

خودت رو سرگرم کن 

هر چی سرگرم تر باشی کمتر مشکلاتت بهت فشار میارن

شوهرتم هر کاری میخواد بکنه از این شوهر برات در نمیاد 

پس بهتر که همین حالا تموم شه 

تا یه عمر مجبور باشی بسوزی و بسازی

به خدا توکل کن آن شاءالله که مشکلت حل میشه

به نیتت حمد میخونم

آره میدونم خیلی سخته که خانواده ادم تو شرایط سخت پشت ادم نباشن 

ولی بعضی چیزا واقعا دست تو نیست 

پس سعی کن از این مشکلت که دراومدی 

بری دنبال یه کار که بهشون کمتر احتیاج داشته باشی

فقط خودت رو قوی کن کمتر غصه بخور و بیشتر تو اجتماع باش

تو خونه کمتر بمون و کمتر غصه بخور

بخدا ادم بدون مشکل پیدا نمیشه 

هر کس از یه راهی ناراحتی داره