واییی ن تروخدا راست نگو...
مامان امشب مهمونی بود خونه دختر داییش بعد تموم بچه های دایییشم بودن مامانم و خاله هام و ی دختر خاله هامم رفتن بعد مامانم اومد خونه ازش پرسیدم چطور بود مهمونی و اینا از دهنش در اومد که آره پسر داییش به خاله ام گفته که آره چقد زهرا هم خوشگله ها...زهرا هم مامانه منه...اسم پسر دایی مامانه منم مجیده...