جریان از این قراره این اول میره خواستگاری دختر داییش بعد جواب منفی میشنوه بعد دو سه ماه میره خواستگاری دختر خاله اش
میگه کار خدا رو میبینی، حکمت خدا رو میبینی، خدا رو شکر میکنم دختر دایی جواب منفی داد که بیام خواستگاری تو
دختر خاله میگه حالا اینکه خدا حکمت داره و اینا درست
ولی من نمیتونم این سوال رو جواب بدم اگر اینقدر خوشحالی جواب منفی بهت دادن که بیای خواستگاری من چرا اول رفتی اونجا خواستگاری و چندبارم خواستگاری کردی ؟
حالا اگر غریبه بودم میگفتم حکمت خداست که بعدش آشنا بشیم من که همیشه بودم و میشناختیم
پس بیخودی پای حکمت و خدا این مسائل رو به این جریان باز نکن گورتم گم کن