یه سری از فامیلامون بودن که هِر و از بِر تشخیص نمیدادن، سواد درست و درمونی نداشتن، حتی بلد نبودن درست و حسابی صحبت کنن، گوشه گیر و منزوی بودن، جلوی من و خانوادم موش بودن...
حالا همینا زبون دراز شدن، برای من کلاس میذارن، با شاه فالوده نمیخورن، ادعای فضل دارن....
خدایا شکرت
ولی ای خدا روا مدار که گدا معتبر شود.
طرف تا دیروز کفش کالج مشکی رو با جوراب ضخیم رنگی رنگی میپوشید و حس شیک بودن داشت.گفتیمباشه تو شیکی.
الآن چنان واسه من حس خود شاخ پنداری گرفته که خودشم باورش شده.
تا دیروز مداد ابرو میکشید شبیه سمندون میشد، حالا واسه من ژل ابرو میزنه اونم کج و کوله.
تا دیروز من به اونا میگفتم کار آنلاین دارم، شمام شروع کنین.حالا اونا به من میگن بیا با ما کار کن😒
کاش یکی بزنه تو گوش من یکم به خودم بیام.