سلام خانم ها من ۱۰ ماه هست از شوهرم جدا زندگی میکنیم طلاق نگرفتیم فقط ۲ سال بود منو اذیت میکرد به خاطره دخالت های خانواده هامون کینه کرده بود منو اذیت میکرد منم با بچه هام رفتم شهرستان بعد بچه هامو مجبور شدم بدم به شوهرم الان ۳ ماه نمیزارن ببینمشون بعد برا بار اول بعد ۱۰ ماه شوهرمو دیدم جلو مدرسه اومد صحبت کردیم هرچی معذرت خواهی کردم نمیزارن خونه برگردم و قبول نکرد گفت ما باید یه بار طلاق بگیریم و بعد من ببینم اخلاقت درست شده و نمیدونم شرط و شروط دارم از این حرفا من قبول نکردم بعد شب پدرشوهرم زنگ زد منو تهدید کرد چرا بچه ها رو میبینی ۲ هوایی میکنی اینارو منم جوابشو دادم معدب بعد ۲ روز گوش شوهرمو پر کرد با من بد کرد باز من رفتم جلو مدرسه با شوهرم صحبت کنم مادرش گذاشته بود تو ماشین من فکر کنم زن گرفته چون شیشه های ماشینش خیلی دودی بود ندیدم مادرشوهرمو بعد رفتم جلو التماس کنم در ماشین کوبید تو صورتم منم با کلی گریه اون همه راه رو پیاده برگشتم خونه ام بعد نگو افتاده دنبالم یواشکی با ماشین تا منو دید پیچید خیابون دیگه من نفهمم فرداش ر فتم مدرسه از پسرم پرسیدم کی بو تو ماشین از دهنش پرید گفت آنا بود بعد گفت نه مامان دید بود فهمیدم گوش پسرمو پر کردن بعد منم ناراحت شدم دیدم پسرم محل نمیده بهم گریه کردم گفتم برو به بابات بگو ازش جدا میشم همون جوری که مامان جدید گرفته منم میرم بابای جدید میگیرم بعد پسرم رفته بود فته بود فرداش نرفتم مدرسه شوهرم تو برکه شماره دوم خود نوشته بود داده به پسرم بهش از مدرسه زنگ بزنه پسرم مدیر میگه زنگ زد بیا امروز منو خودت ببر از مدرسه بعد شوهرت از پسرت پرسیده مامانت اومده امروز پسرت هم گفته نه مامان نیومده امروز بعد من تو خیابون داشتم میرفتم بعداز ظهر دیدم ماشین شوهرم از کوچه زد بیرون نمیدونم منو دید وایستاد یا چی الکی دیدم صندلی ماشین بهونه کرد بعد گوشی برداشت زود گذاشت ماشین منم دیدم میخواد من برم التماس منم از جلوش رد شدم انکار نه انکار اینو دیدم الکی خودمو زدم به اون راه خندیدم بلند مثلا با گوشی حرف میزنم محلش ندادم بعد چند روز گذشته فردا تولد پدرشوهرمه چون منو تهدید کرد و از خداشه ما جدا بشیم بهش تبریک نفرستادم بعد عکس بچه هامو گذاشتم اینیستاگرام نوشتم مامان فداتون بشه کاش بتونم بازم بغلتون کنم بعد من خانواده شوهرمو کلا از اینیستاگرام انفالو کردم مطمعن نیستم عکس دیدن یا نه ولی دیدم پدرشون م یه کلیپ فرستاده که آره کاش قدر داشته هامون قبل از پشیمون شدن بفهمیم و یه دکتر صحبت میکنه بعد من موندم جوابش بدم یا نه چون خیلی التماس کردم الان چند روز هست همشون گذاشتم کنار حتی بچه هامو خستم کردن هرجور گریه میکنم نمیدونم چرا اون کلیپ فرستاده یا ناراحته من بهش تولد تبریک نگفتم یا نمیدونم محل نمیدم بهشون اینجوری دن نمیدونم
دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳
از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباسهای خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!
به خاطره اینکه ۲ سال اذیتمون میکرد میگفت صیغه دارم و زن میخوام بگیرم و مهریتو ببخش و
شما برگردی شرایط فرقی کرده خیر اوضاع به شدددت بد تره تو کرفتی تا اخرش با قانون برو یبار بزن تو دهنش یا زندگی میکنی یا تموم میشه له میشی اینجوری و فایده ای به حالت نداره