واگذارش کردم. هم همسرم هم پدر نامردمو.
پدرم هیچ تشری بهش نزد. خیلی ساده و عادی حرف زد و حرفای کلیشه ای، که بخاطر بچه ها باهم خوب باشین و گذشت کنین و فلان...
در صورتی که با ناحق دستش رو روم بلند کرد.
کاش یدونه میخابوند تو گوشش، تا هم دلم خنک شه هم حساب کار دستش بیاد و نخاد دوباره اذیتم کنه.
پناه من فقط خداست. اینو از ته قلبم میگم.
شکی ندارم که آه دل شکستمو ازشون میگیره. اونم نه فقط از این دنیا، بیشتر منتظر اونورم.