یه زن ماشین بهش میخوره میبرن بیمارستان.عزراییل میاد بالا سرش میگه عمرت به دنیا بود.زنه میگه تا کی زنده ام.میگه تا چهل سال دیگه زنده ای.خلاصه زنه میره کلی عمل رو صورت انجام میده و پیکر تراشی.خلاصه از بیمارستان میره بیرون و میخواد بره اون طرف خیابون ماشین بهش میزنه و میمیره.عزراییل میاد بالا سرش.زنه میگه تو گفتی چهل سال دیگه عمر میکنی.عزراییل میگه به خدا نشناختمت