نزدیک دو هفته پیش تولدم بود از بس بچه هام طی همون یک هفته تکرار کردن که تولد منه حتی مامانم ی تبریک نگفت و بعد شب تولدم شوهرم کیک خرید رفتیم خونه مامانم که جشن بگیریم مامانم گفت ما میخوایم شام بخوریم ...تا قبل این قضیه هم کاملا باهم خوب بودیم و میبردیمش بیرون و دور دور کلاا خوب بود اون روز هم تا شب خوب بود یهووو شب اینطوری شد من خیییییلی ناراحت شدم ب شوهرم گفتم بریم خونه خودمون و نصف کیک برای مامانم بعد بردم و خیلی ناراحت بودم گفتم مگه امشب چند بار برام تکرار میشه اخه که اینطوری باهام جلو شوهرم بچه هام رفتار کردی بعد از اونجا کلاااااا باهام قهر کرده حتییییی سلاممم نمیکنه حتی سلام ....چون از خاله ام شنیدم بهش گفته از حرف اونشب که زده ناراحت شدم واقعا یعنی تقصیر من بود؟حتی الان ی جوری روش برمیگردونه که انگار دشمن دیده ب شوهرمم سلام نمیده وقتی سلامش میکنه با من مشکل داری با اون چی خب...من دلم برای پدرم تنگ شده میترسم فشارشون بالا بره نفهمم اخه وقتی اینطوری رفتار میکنه اونم دو هفته خیلی حالم بد میشه دست دلم ب اشتی نمیره بار اولشم نیست اینطوری میکنه