اصلا نفهمیدم چیکار کردم
فقط گریه کنون رفتم پیش یکی از خاله هام و ی زند دایی دیگم
بعدش نشستم همونجا گریه کردم
زن دایی اصلیم ک شوهرش فوت کرده دورش خیلی شلوغ بود و منم چون گریم تمام شده بود نتونستم برم بعدشم اومدم خونه
زشت شد یعنی؟
ولی هنوز خاکسپاری نشده
اصلا طرف تو حالی نیست که متوجه باشه کی آمده و کی نیومد
چرا مرده؟
عزیزم بهش فردا بگو سرت شلوغ بود حال روحیت خوب نبود روم نشد بیام پیشت حال خودمم بد بود
بعدا یادش میفته کیا امدن اینا من خوذم دخترم از دست دادم تو حال خودم نبودم بعد ۴۰روز تازه یادم افناد از چ کسایی توقع داشتم ولی کنارم نبودن
چند سالش بود داییت بچه داره
