مثل مادر من از ما می کند می چسبوند به بچه های برادرهاش
تهش هم ارثش را بالا کشیدن هم وقتی مادرم برای عمل قلب بیمارستان بستری بود نه برادرهاش اومدن دیدنش نه برادرزاده هاش بابام دو هفته بیمارستان بود برای عمل قلب باز هم نه برادرهاش اومدن نه برادرزاده هاش
فقط دایی کوچکم که فقیرتره اومد اون هم از مادرم پول می گیره در ازای هر کاری که انجام بده
جالبه همین دایی کوچکم را کلا مادر من بزرگش کرده
ولی جالبه باز مادرم طرف برادرهاش هست میگه به من محرم هستند، و با دخترها و دامادهاش اصلا روی خوش نشون نمیده
خودم سه تا عمه دارم به خون بچه های برادرشون تشنه هستن
اینم شد طالع و شانس ما