خودم که شوهر ندارم ولی خواهر برادرای بابامو سالی یکبار دوم عید میبینیم همو
عبد ب عید مهمونی هایی بزرگی میدیم فقط باقیش همینجوری عصرانه ای بعد شامی چیزی میان و میرن اونم ماهی یبار دوماهی یبار
یه ساختمونیم آخر هفته ها دور همیم
ما هفته ای یکبار همدیگرو میبینیم آخر هفته ها یه وعده خونه مادرشوهرم
هفته ای یکبار هم خانواده خودمو میبینم خونه مادرم
ماهی یکبار دوماه یکبار خواهر برادرا میریم خونه ی همدیگه
ما سالی شاید دو سه بار همو ببینیم اونم تو مناسبتایی مثل عید و تولد و اینجور چیزا
خیلی هم صمیمی هستیم ولی کار و مشغله اجازه نمیده واقعا
البته مادرشوهرو ماهی یه بار بهش سر میزنیم یا دعوتش میکنیم
حالا خواهر شوهر من و برادر شوهرم و عروس داماداشون همه تو یه شهرن ما یه شهر دیگه،وقتی استوریای دورهمی شونو میبینم واقعا خسته میشم،هر شب خونه یکی جمع میشن،خوب ک چی؟
خانواده شوهر من خيلي پر جمعيت هستن زياد هم دور هم جمع ميشن اما ديگه اخراي رفت و امدهاي دسته جمعي هستش جاري هاي بزرگترم ديگه توان مهموني شلوغ دادن ندارن كوچيكترها هم تنبلي و اين برنامه ها هست ديگه براي همين چند سال اخر دورهمي هامون هست
بحث هزينه اش برامون مطرح نيست اما خوب خيلي بحث اينكه كي كمك بكنه كي كمك نميكنه ديگه باعث شده جمع ها بپاشه
خانواده شوهرم ٤١ نفر هستن
