بچه ها من ی دوستی داشتم قبل ازدواج مثل خناهر بودیم هر شب خونه همدیگه میخوابیدیم یک سره پیش هم بودیم
بعد من یکساله ازدواج کردم اون هنوزم مجرده از خواب بیدار نشده مستقیم میاد خونه مادرشوعرم هم شغلش ی جوریه یا خونست یا زود میاد خونه دوست نداره میگه نزار بیاد دوستم دختر بدی نیست شوهرم هم بهش اعتماد دارم ولی چند روز پیش بهم گفت از دوستت ضربه بدی میخوری حالا بیین دیگه ی جوری شده از چشمم افتاده دلم نمیخواد بیاذ اونم اصلا درک و اینا ندارع از خواب که پا میشه میاد خونه ما چیکار کنم بچه ها دلم نمیخواد اینجوری شع
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
من حتما بهش میگم ولی نه خشن کمک کنید یه متن آروم و صمیمی برام بنویسید ممنون بچه ها
پیام بده : فلانی جان خوبی؟
یه حرفی هست که باید بهت بزنم ، همسرم از رفت و امدزیادمون راضی نیست و خودمم نیاز دارم که بیشتر وقتمو با شوهرم تنها باشم ، از این به بعد دلمون واسه همدیگه تنگ شد قرار میزاریم بیرون همو میبینیم.مرسی که درک میکنی
اره واقعا باز خدا خیرش بده مرد خوبیه گفته به همسرش
دقیقااا
فقط خدا کنه استارتر جدی بگیره موضوع رو
چون عاقبت این خجالت و سکوتش از همین الان مشخصه...
به صُبـح میرسـد این روزگـارِ دائـم شَـب... :)❤️✨ هيچ چيز دوبار اتفاق نمی افتد و اتفاق نخواهد افتاد! به همين دليل، ناشی به دنيا آمدهايم و خام خواهيم رفت! هیچ روزی تکرار نمیشود،. دو شب شبیه هم نیست، دو بوسه یکی نیستند،. نگاه ِقبلی مثل ِنگاه ِبعدی نیست...! بزرگترین مصیبت برای یک انسان این است که: نه سوادِ حرف زدن داشته باشد، نه شعورِ لازم برای خاموش ماندن... 👤#ژان_دلابرویه
آره آفرین دقیقا همینه. اسی دلش پاکه همه رو مث خودش میدونه
استارتر خیلییی سادست
خیلییی🤦🏻♀️🫠
به صُبـح میرسـد این روزگـارِ دائـم شَـب... :)❤️✨ هيچ چيز دوبار اتفاق نمی افتد و اتفاق نخواهد افتاد! به همين دليل، ناشی به دنيا آمدهايم و خام خواهيم رفت! هیچ روزی تکرار نمیشود،. دو شب شبیه هم نیست، دو بوسه یکی نیستند،. نگاه ِقبلی مثل ِنگاه ِبعدی نیست...! بزرگترین مصیبت برای یک انسان این است که: نه سوادِ حرف زدن داشته باشد، نه شعورِ لازم برای خاموش ماندن... 👤#ژان_دلابرویه
ببین من ازدواجم بخاطر یه ادم اینشکلی و یه اعتماد بی جا بهم خوردچون بهدختر عمه ام پناه دادیم اومد توخونمون نامزدم طبقه ۴بود ماطبقه۳ وقتایی که بودشبا تو پشت بوم میخوابیددانشجوبوداراک .صبحها که من نبودم دخترعمه ام میرفت بالا سرش اینم به مادرش گفته بود یروز مادر پسره بمن گفت با پسره بحثم شد چرا زودتربهم نگفتی دخترعمه ام خودشو زدبه مظلومی که این بهم چراغ سبز نشون داده خلاصه بگم ازدواج ما که کنسل شد چون دیگه اعتماد نداشتم بهش ما ازون خونه رفتیم وتا الان که ۱۵سال ازش گذشته هنوز حسرتشو دارم