یبار عقد بودم شوهرم و برادر شوهرم اومدن خونمون ماه رمضون بود رخت خواب همسرمو خودم انداختم هر دو تا داداش تو اتاق خوابیدن رفتم سحری همسرمو بیدار کنم هر دو تا هم لباس مشکی تنشون بود هی تکونش میدادم عشقم عشقم پاشو سحره یهو دستشو از رو صورتش برداشت مردم از خجالت نمیدونستم جاشون رو عوض کردن طرف انگار جن زده شده بود منو دید 🤣🤣
نمیدونم ب جن ربط داره یانه ولی ی بار ساعت۱۱ ۱۲ شی خالم ب شماره یکی زنگ میزده یه اقایی برمیداشته میگفته اشتباه گرفتی خالم گفت رفتم تو کوچه ک برم دم خونشون گفت ی اقایی وسط کوچه یا موتور وایساده بوده ب خالم گفته شما هی زنگ میزدی رو گوشیم
من خودم یه بار داشتم حمومو تمیز میکردم و با خودم آهنگ می‌خوندم🤣🤣اینقدر غرق آهنگ بودم دمپایی رو در آورد رقصیدم قشنگ بعدش یکم تمیز میکردم دوباره میرقصیدم😂آخرش وقتی ابو باز کردم تا کفه ش بره زیاد توجه نکردم خوب کفه ش رفته یانه زود خواستم برم بیرون که بام لیز خورد🤣🤣🤣اینقدر بد خوردم زمین که پان تا یه ماه کبود بود از اون موقعه تا الان دیگه حموم تمیز نمیکنم 😂
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
12 ثانیه پیش
12 ثانیه پیش
12 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز