2777
2789
عنوان

متاهل ها بیایید توروخدا‼️

| مشاهده متن کامل بحث + 1824 بازدید | 170 پست
میگی چیکار. کنم الان؟ والا چیز اضافه هم نمیخواییم سهم شوهرمه😞



اونا نمیدن عزیزم یا باید عقد بمونی یا ی پولی جورکنید برید ی خونه رهن کنید و بدون عروسی بری یا جداشی عزیزم

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 


گفتی همسرت یک سویت داره؟ از خودش؟

سوییت نه 

خونه پدر شوهرم دو طبقه هست یه طبقه به نام همسرم که چون خیلی کوچیک هست و داغون اون طبقه نمی‌تونیم بریم اونجا 

قرار شده یه سری زمین هاشو بفروشه خب مارو بخره که هرروز یه بهانه می‌ره 

مادرم به مادرش گفته بخاطر مشکلات مالی رابطه پسرت و دخترم داره سرد میشه هی بهشون فشار میاد خسته شدن هردوشون شکسته شدن ولی به هیچ حاشون نبود

همسرتون دوست داری؟

دوسش دارم ولی ازحقش نمیتونه دفاع کنه زبون نداره من وبچش براش اهمیت نداریم ارامشمون براش مهم نیست حالم ازش بهم میخوره گرچه شوهرم آدم صاف و ساده ای دست خودش نیست بیچاره هرچقدرم به این خانواده عوضیش بگه حق وحقوقمو بدین ایناانگارنه انگار

2805
اونا نمیدن عزیزم یا باید عقد بمونی یا ی پولی جورکنید برید ی خونه رهن کنید و بدون عروسی بری یا جداشی ...

نمیدونم دیگه عقلم قد نمی‌ده .

چیکار کنم به چه دعایی توسل کنم من 

همسرم و دوست دارم دلم نمی‌خواد جدا بشم 

از طرفی پدرم اینطوری میگه 

از طرفی خانوادش اینطوری میکنن

دلم میخواد برم بشینم با بغض برای مادرش صحبت بکنم بگم ما گیر کردیم تو گل چرا برات مهم نیست

من ک نگفتم طلاق بگیره‌.گفت بابام میخاد اینکارو کنه بی سروصدا گفتم بی سروصدا نمیشه بالاخره ی ترسی به ...

فهمیدم منظورتو..اما میشه جدیت رو با روش های دیگه ایی هم نشون داد..حتی بدون تهدید و یا ترسوندن.اومدیم با همین روش ترسوندن اونا راضی شدن..به نظرت تا قیامت سرکوفتشو به خود همین خانوم نمیزنن؟! از اقدام خانواده اش نمیگن! نمیگم کار اشتباهی هست.طلاق چاره است خیلی جاها.ولی آخه مسئله با یکم جدیت و صحبت بزرگترها حل شدنی هست..

عزیزم توروخدامنم راهنمایی کن یه تاپیک هم. زدم درموردزندگی کنونیم ولی پشه هم نیومدویزویزکنه الان به ن ...

ببین مقصر شوهرته ک از اول ریخته ب پاشون 

و داداش زرنگش ک همه چیو مال خودش کرده...



داستان ما هم همچین چیزیه... مادرشوهرم خیلی هوای اونیکی پسرشو دارع...چون میگه اون بی زبون و بی عرضس...تازه زندگی اونا بهتره...

ولی شوهر من عرضه داره رو پای خودشه کاری نمیکنن براش .

بذار برم ببینم تاپیکتو 

دوسش دارم ولی ازحقش نمیتونه دفاع کنه زبون نداره من وبچش براش اهمیت نداریم ارامشمون براش مهم نیست حال ...

همسر من این مدت بارها باهاشون بحث کرده ولی اهمیت ندادن 

نمیدونم دیگه عقلم قد نمی‌ده .چیکار کنم به چه دعایی توسل کنم من همسرم و دوست دارم دلم نمی‌خواد جدا بش ...


عزیزم برو به مادرش بگو فکر کن منم دختر خودت خدایی راضی میشید زندگیم ازهم بپاچه؟

عزیزم اونا که نمیتونن بیان خونشون رو بفروشن سهم بدن که شما خونه بخرید ...فقط میتونید راضیشون کنید که ...

عزیزم پدر شوهرم کلی زمین داره که بلا استفاده رهاشون کرده که یه روزی گرون بشه 

می‌تونه اونا رو بفروشه . که خودش هم گفته باشه میفروشن ولی هرروز بهانه میاره زیاد هم باهاش حرف بزنی بحث درست میکنه

عزیزم برو به مادرش بگو فکر کن منم دختر خودت خدایی راضی میشید زندگیم ازهم بپاچه؟

میترسم این کار کنم هم شخصیت خودم خورد بشه هم آبروم بره چون حس اویزون بودن بهم دست میده هم بعدش چیزی حل نشه بدتر آتیش بگیرم

فهمیدم منظورتو..اما میشه جدیت رو با روش های دیگه ایی هم نشون داد..حتی بدون تهدید و یا ترسوندن.اومدیم ...

میگه بابام صحبت کرده اونا گفتن توقعشو کم کنه عروس خانم... با اینکه هیچ خرجی براش نکردن...

اونا خیالشون راحته ک جدایی درکار نیست و همیشه کوتاه اومدنه بخاطر همین دور برداشتن...

بنظر من شوک لازمه... دگ نمیدونم من ک نمیتونم تصمیم بگیرم من فقط نظرمو گفتم و خاستم استرسش کم بشه 

فهمیدم منظورتو..اما میشه جدیت رو با روش های دیگه ایی هم نشون داد..حتی بدون تهدید و یا ترسوندن.اومدیم ...

آخه پدرم دعوتشون کرد صحبت کرد 

تو صحبت هایش گفت حتی من اگر میدونستم دخترم ازدواج کنه اینقدر اذیت میشه هیچوقت نمی‌داشتم ازدواج کنه( چون این مدت روزای سختی رو با همسرم گذروندیم تا به یه چیزایی برسیم هردو شکسته و خسته شدیم ) 

پدرش گفت توقعشونو بیارن پایین برن عروسی بگیرن یعنی حتی یه خودش نگرفت 

مادرم به مادرش گفت زندگیشون داره خراب میشه از بس فشار رو هزدوشونه به هیچ جاش نبود

همسر من این مدت بارها باهاشون بحث کرده ولی اهمیت ندادن

شوهرمن فقط اوایلش بحث کردبعدمادرافریطش گریه کردگفت بزاری باباتون بمیره بدانگارمثلامرده برااونکی هاروداده بعدباباشم یه حرفای بدی زدکه جایزنیست اینجا زده بشه حتی گفت ازخونم گمشین بیرون حالابه نظرشمامن چیکارکنم جوونیموبریزم پای این زندگی که اخرعاقبتش معلوم نیست یاکه جونموبردارموفرارکنم 

2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792