خونه آشنا نبود . خونه ی پسردایی شوهرم بود . همه چی ساده بود رفتم تو خونش روحیم باز شد انرژی مثبت گرفتم .
خونش نو و قشنگ بود . ولی همه چی ساده بود . یعنی طرح دار نبود مبلاش رنگ کرم بود پردش ساده حریر بود فرشش مدرن ساده طوسی بود . بعد تو خونه گل های زیادی بود که گوشه کنار خونه بود . دکوری خاصی هم نداشتت یه کاسه بشقاب ست گذاشت رو میز جلو مبل همین .
و چند تا تابلوی ساده .
و این سادگی انگار که همه چی منظم بود و حس راحتی میداد به آدم . عود و اینام روشن نکرد .
ولی با تلویزیون یه موزیک ملایم گذاشته بود .