2777
2789
عنوان

درو باز کردم مرد همسایه اومد بیرون از خونش

| مشاهده متن کامل بحث + 151436 بازدید | 986 پست

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 


خواهش عزیزم پیش میاد دیگ من ی بار سوار آسانسور شدم پیر همسایه بود یهو فک کردم آسانسور خالیه تا درو ب ...

🤣🤣🤣🤣👍🏼👍🏼👍🏼👍🏼

فدای چهارتا دخترام   قربون سه تاپسرام  دور هفت تاتون بگردم   
2805
اسم فروشنده ی سر کوچمون علی بود همه آق علی (آقا علی )صداش می کردن،بعد من باردار بودم ویار دوغ آبعلی ...

ای وای😂همینکه اسمش علی بوده میخواستی بری دوغ ابعلی بگیری ازش سم بوده

ولی هیچوقت یادم نمیره یه اقای بی شخصیتی بود اسمش علی بود داشتیم راجع به دوغ و نوشابه توی یه جمع حرف میزدیم منم ساده ساده گفتم وای ولی من عاشق ابعلیم اون مرتیکه گفت ای جان ماعم عاشق توییم😐😐😐اون جمع از هم پاچید سر ایم حزف زشتش 

اتفاقا من با زبون نفهم ها دهن به دهن میشم اما نه به حدی که در جدشون تنزل کنمنمیشه که بیای اعصاب اسی ...

فداتشم اصاب خودتو خورد نکن بالاخرع هر تاپیکی ی عقب موندع پیدا میشع عقب تاپیک منم این خانمع 

با این خاطره تعلیق نشم صلوات

دختر خالم تعریف می‌کرد می‌گفت برای کلاس علوم دخترم باید یه خیار می‌برد سر کلاس. شب ساعت ۱۰ شب یادش اومده. منم خرد و خسته از سر کار اومدم رفتم در مغازه‌ای میوه فروشی دنبال خیار. حالا همه خیارها پلاسیده یه دونشو برداشتم به میوه فروشی میگم همینو دارید میگه آره میگم نه من بزرگتر و سفت‌ترش می‌خوام. میگفت یعنی همچین این میوه فروش نگاه من کرد که خودم فهمیدم چه غلطی کردم اومدم بیرون و تا مدت‌ها می‌رفتم راه دورتر خرید می‌کردم

آره من خودم سلطان سوتی ام

رفته بودم خونه رفیقم گفتم من یه لحظه میرم بیرون کیسه رو هم میندازم شوتینگ، گفتم شوتینگ کجاست گفت همین در بغلی شانس من اون لحظه یکی از واحدا درش کمی باز بود یه سانتی باز بود نبسته بودن درو

منم فکرکردم همونه اومدم همچین درو هل دادم با عجله که سریع کیسه رو پرت کنم واییییییییییی یعنی هربار فکرشو میکنم غش غش میخندم🤣

خیلی هل شدم فقط سری گفتم ببخشید ببخشید ببخشید فرار کردم‌ برگشتم خونه دوستم گفتم خودت اشغالو ببر اشتباهی رفتم داخل واحد بغلی🤣

یبار داشتم برای یکی تعریف میکردم گفت برای منم پیش اومده ینی مرد از خنده گفت من میفهمم چی میگی چون خودم توی این موقعیت بودم🤣

مرنج و مرنجان، گوشت که تلخه روی کلام و زبانت کارکن، به گرایش و سلایق هم احترام بزاریم پنج تا انگشت شبیه و اندازه هم نیستن/ یه مینوزی که عاشق گربه🐈 و نجومه🧚‍♀️ARMY

2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز