چون داشتم تی وی نگاه میکرد صداش هم روی ۱۵ بود داشت به بچش درس میداد میگفت داری اذیت میکنی و اجباری میکنی صدای تی وی رو کم کن
ازش کلا بدم میاد نمیخوام ببینمش اون روز هم مثل همیشه با نفرت نگاش میکردم
بهش گفتم نه لجبازی نکردم فلان شروع کرد فوش دادن اولش خودمو کنترل کردم دیدم داره بدتر میکنه کتابمو خیلی آروم سمت پاش پرت کردم نه صورتش نه جایی
کتابمو جلوی صورتش با پوز خود جر داد بعد هم ببند شد قندون رو پرت کرد سمتم کلی جیغ زدم آبروی خودموبردم حتی میخواستم زنگ بزنم به پلیس
دستو پاهام مبارزه حتی هزموقع باهاش جربحث ساده میکنم حتی از عصبانیت