دیگه روز های آخرم بود خیلی سخت داشت واسم می‌گذشت یه روز شوهرم گفت بیا بریم باغ وحش 😂 پاشدیم باهم دیگه رفتیم ، دیگه راه رفتن برام سخت شده بود یه ذره راه میرفتم می نشستم ، اونجا خیییییییلی بوی بد میامد ومن گلاب به روتون مدام حق میزدم و حالت تهوع گرفتم
با اجازه استارتر میشه لطفا
تاپیک قبلیمو گزارششش بزنید خوشگلا ❤️
اومدیم خونه و من همچنان حالت تهوع داشتم و یاد بوی توی باغ وحش میفتادم بدتر میشدم ، تا اینکه خیلی استفراغ کردمو بی حال افتادم شوهرم گفت پاشو بریم دکتر
رفتیم دکتر. چون باردار بودم فرستادنم بخش زایمان ، اونجا واسه اولین بار معاینم کردن، خیلی میترسیدم و درد هم خیلی داشت ، گفت ۲ سانت باز شدی و بستریم کردن
بستری شدم دردام شروع شد یواش یواش ، و معاینه کردن گفتن ۴سانت شدی
خب
بعد ی دفه همه چی تموم شد ، دردام تموم شد ، و من همون ۴ سانت موندم ، دو روز همون طوری نگهم داشتن که دردام شروع بشه ، نشد که نشد و نگم براتون که هر نیم ساعت یک بار هم معاینه میشدم واقعا وحشتناک بود
لایکم کنین بیام بخونم
بعد از دو روز یه دکتری اومد معاینه کرد گفت کیسه آبت سوراخ شده ختم بارداری داد ، اومدن برام آمپول فشار زدن
وای وای نگم براتون درد پریود کجا درد زایمان کجا ، دست مامانم رو گرفته بودم و هوار میزدم ، تا اومدن برام اپیدورال زدن دردم افتاد و دراز کشیدم رو تخت
اثر اپیدوررال رفت و دوباره درد وحشتناک اومد ، فقط میگفتم من چرا نمی میرم که تموم بشه این درد ، دوباره اومدن معاینه کردن گفتن فول شدی مامانم رو بیرون کردن
دخترم ماشالا خیلی درشت بود ۴ کیلو و خورده ای ، هرچقدر زور میزدم و تلاش می‌کردم و دکتر تلاش میکرد بیرون نمیامد
بردنم تو حموم آب گرم گرفتن به کمرم با همون درد گفتن ورزش کن ، دیگه پاهام و دستام می‌لرزید جون نداشتم زور بزنم ، ولی باز مجبورم کردن زور بزنم ، بالاخره دخترم به دنیا اومد ولی خیلی سخت بود خیییییییلی بخیه خوردم و داغون شدم خود کادر بیمارستان میگفتن زایمان به این سختی ندیدیم🥲
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز