😢😢😢پنج روز دیگ زایمان بچه دوممه
باز خواب دیدم
خواب ادمی از اشناها که تو بچگی ازار واذیتم میکرد
خداروشکر پدر مادر حواس جمعی داشتم هیچوقت جایی نموندم شب یا بابام همیشه تو مهمونیا مراقبم بود ، یعنی اگر پدر مادر بیخیال داشتم چکار میکرد این بی شرف
ولی این ادم خیلی لجن بود تو صدم ثانیه زهرشو میریخت مثلا خونه مامانم بزرگم دستشویی تو راه رو بود و خونه خیلی بزرگ بود رو بروشم حموم بود بابام یا مامانم سر راه رووایمیستادن من برم بیام ولی این اشغال نمیدونم چجور تو حمومی انباری جایی قائم شد تا اومدم بیرون محکم باسنمو گرفت
یا یبار با بچها داشتیم پارکینگ بازی میکردیم خالها و مامانمم سبزی پاک میکرد کنارمون توپم افتاد پاگرد اول تا رفتم بیارم بهم دست زد
نمیدونم چرا صدام در نمیومد خیلی بچه بودم احمق بودم نمیدونستم چیه فقط خجالت میکشیدم
ولی بعدها که بزرگ شدم به هر طریقی ابروشو بردم و حق خودم میدونم
حق خودم میدونم چون با وجود سی سال سن و دوتا بچه هنوز کابوسمه
خیلی تو زندگی تفاصشو دادها ولی کمه تا تف نکنم رو جنازش اروم نمیشم