تو ی ساختمونیم ی ادم عفریته بدجنس البته برای عروسش ن برای بچه هاش خیلی اذار اذیتم کرد تا اینکه چند دفعه جلوش وایسادم و دیگه نتونست چیزی بگه دفعه اخری هم بچم گریه میکرد بهش گفتم تو تربیت بچم دخالت نکن چون چند دفعه میدیدم شکلات بهش میداد حتی جلو خودم بهش میگفت مادرت عقل نداره نمیتونه برات شکلات بخره الان یک هفته رفته خونه دخترش چون جاریمم با هامون تو ی ساختمون مدام با جاریم حرف میزنه منم برام مهم نیست الان شوهرم رفته دنبالش بیارش بعد جاریم اومده گفت ی بسته گوشت بهم بده برای مادر شوهر کباب کنم البته شوهرم بهش زنگ زد چون از دست منم چیزی نمیخوره و بدش از من میاد منم چند مدت پیش رفته بودم دکتر بچمو بردم اصلا چیزی نپرسید الان مادر شوهرمم رفته بود دکتر ی شهر دیگه خونه دخترش حالا ک اومد خونه من برم پیشش یا نرم با این اوصاف
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
گیجید هنوز فصل تردید گذشت ان قصه که گفتید و شنیدید گذشت، داعش به چراغ سبزتان هار شده از این همه خون چگونه خواهید گذشت!!؟؟ اگه یه بار میگم جاریم وسواسه تایپک دیگه میگم شلختس، یه تایپک میگم پولداره، یه تایپک میگم اهل رفت آمد نیست، یه تایپک میگم هررهفته گردش تفریح، یه تایپک میگم حسود، نگید دروغگو بدانید و آگاه باشید بنده شش تا جاری دارم با خودم هفتا میشم 😂😂😂😂به ارزوهایم قول رسیدن دادم😌
دیروز به همسرم میگفتم از این گاز بزرگ ها بخریم مادر فضولش گفت همه زندگی تون رواله فقط گاز مونده بخاطر همسرم چیزی نگفتم اما بعدا بهمسرم گفتم دفعه دیگه مادرت زر بزنه جرش میدم