من پدر مادرم جدا شدن با مادربزرگ و خانواده پدری بزرگ شدم
مامانبزرگمهم مسن هم بیمار
با عمم میونم خیلی خوبه
با پسری آشنا شدم خلاصه بگم ۷ ساله میشناسمش ولی ارتباط نداشتیم بقولی بعد ۷ سال حالا که صاحب کار و دارایی شده اومده جلو و میخواد بیاد خواستگاری
یک هفته میشه که داریم صحبت میکنیم و میگه که من خانوادم در جریانن منتظرن خانوادت اجازه بدن بیایم
منم هم نمیخوام عجله کنم هم مامانی مریضه نباشه
مطمعنم بگم کلی طول میدن خانوادم تا هماهنگ بشن
باید به بابام بگن عموهاممعتادن توخونه
اوضاع داغونه باید خونه سروسامونبگیره
از الان بگم به عمم زود نیست؟
استرس دارم
مهدی هم هرروز پیگیر که ما میخوایم بیایم
دیشب میگفت خودم بیام حرف بزنم
کسیو ندارم کمکم کنن
راهنماییم کنین