تلخ ترین حرفی که از مادر شوهر شنیدی

چندسال تحمل کردم ولی دفعه آخر جوابشو دادم الانم قهرم

نشنیدم ازش حرفی 

مادر شوهر سابقم جلو چشمم به داداش و بابام نفرین کرد🥺سر اینکع میخاستم مستقل بشیم خدارو شکر قطع رابطع کردیم و بعد هم جدا شدیم 🤣🤣

زیاد نشنیدم ولی خب سادست یه حرفایی یهو میزنه آدم تا عمق وجودش میسوزه 

مثلا من جهیزیه نداشتم شوهرمم گفت کسی حق نداره دخالت کنه خودمون می‌خریم 

بعد دوسه سال پیش خواستم چرخ خیاطی بخرم مادرشوهرم هی میگفت نخر مال منو ببر استفاده کن یهو یروز جمع بودیم برگشت جلو همه گفت کاش تو چرخ خیاطی نمیخریدی مال منو میبردی آخه عروس بعدی بیاد حتما میاره با خودش دیگه 

بمن گفت فلانی ک خواهرشوهرم باشه هنوز ک هنوزه میگه چرا اون دختره ک شوهرش مرده بودو واسه داداش نگرفتیم حیف بود...منم هیچی نگفتم تو دلم موند ولی!

به پسرش مثلا به شوخی گفت 

ننه این برا تو زن نمیشه

یبار بهم گفت زیاد برنج نخور تخمدان هات چربی میگیره باردار نمیشی😑اون موقع خیلی بهم زور اومد و گریه کردم الانم یادم اومد 

ماشالله یه نفس زهر میریزه خداازش نگذره 

شب عروسیم عادت بودم..گفت بیچاره پسرم انقدر خرج کرده توهم‌وضعیتت اینجوره..

یکبار هم‌جلوی مادر جاریم گفتن این اصلا سینه نداره و بدجور حالمو گرفت..بعداز هفت سال این دومورد رو بهش گفتم..گفت شوخی کردم!منم شوخی شوخی باهاشون‌کات کردم.🙂

غیر ممکنه ببینمش و یک تیکه سوز دار نندازه . من زبون جواب دادن ندارم متاسفانه .فقط ازش متنفر میشم 

نمیدونم کی قراره بچه دار بشی اصلا میشه یا نه

تو اقدام بودم و خبر داشت هی می پرسید چی شد منم یه سال عذاب داد کلی اشک ریختم بعد یه سال فهمیدم ایراد از همسرمه که واریکوسل داره آزمایش و سونوی شوهرمو برداشتم مستقیم رفتم خونه شون گفتم پدر منو درآوردی بیا ایراد از پسر خودته باور نکرد گفت آزمایشارو بده ببرم به دکتر نشون بدم دادم بهش گفتم رفتنی پسرتم ببر بذار معاینه ش کنن مطمئن شو بعدم با خیال راحت برگشتم خونه نمیدونی چقدر حالم بد بود خوشحال بودم که روش کم شد ناراحت بودم که همسرم مشکل داشت و اذیت میشد انصافا همسرم یه بارم نگفت چرا بچه دار نمی شیم تازه دو بارم با مامانش دعوا کرد گفت اذیتمون نکن به تو مربوط نیس اشک مینا رو درنیار