دخترا تا حالا از خانواده ضربه دیدین

قربونت ۲روزی که اومدبیمارستان خودم باشکم پاره میرفتم دستشویی خودم بچه رو عوض میکردم اون فقط کنارم بود چون مادرم الزایمرداره مادرشوهروخواهرشوهرم ندارم شوهروداداشم مجبوری زنگ زدن خواهرمو فرستادن هرچی گفتم من نمیخام اونم اومد امامن خودم کارامومیکردم 

خدای من با اون وضعیتت و دردت ...

انگاری فقط میخواسته نه نگه و فقط اومده که باشه 

مثل یکی از زن عمو هام برای زایمان اون یکی دیگه زن عموم اومد

فقط وقتایی خانواده پدریم میومدن شروع میکرد از بچه مراقبت کردن و تمیز کاری و ... 

تا همه میرفتن 

اونم ول میکرد میرفت توی بیمارستان بچرخه که توی اتاق نباشه و کمک نده 

اره میرفت به همه.  تواتاق کمک میکرد الانم همش میگه من مریم وجمع کردم وفلان منم اصلا محلش نمیدم حتی نمیگم دروغ میگه شوهرم حرصش گرفته میگه عید بریم خونه داداشت خواهرت بگه این دفعه ضایعش میکنم توجمع منم گفتم ولش کن همه میدونن اون دروغگو

کلا دروغگو ویک ادم داغونه میگه هروقت مردم میای دیدنم منم گفتم حالا هروقت مردی یکاریش میکنم

اره واقعا 

دیگه وقتی شناختنش مطمئن باش کسی حرفاش رو باور نمیکنه 

همه فقط میشنون

اون بندگان خدا شوهرتون و برادرتونم که در جریانن مس دیگه اصلا نگرانی به خودت راه نده 

تو هم فقط حرفاش رو بشنو ذره ای اهمیت نده 

من فقط نگامیکنم شوهرم حرصش گرفته خیلی عجب روییداره خواهرت یا به شوهرممیگه پوشک گرونه پوشک نکن دخترتو کهنه ببند مگه ماچطوری بچه بزرگ کردیم یا عیدی ۵۰تومن دادعیدی  منم برگردوندم گفتم بچه من. خاله نداره 

عزیزم مزاحمت نباشم نصف شبی خیلی. حرف زدم