بچه ها مادر جاریم و اولین باری دیدم کلا بد نگام کرد🤦♀️ بار دوم که دیدمش اومد نشست ریز ریز کلی سوال کرد چیکار میکنی کجا شاغلی کارت چیه همچییییی
بار سوم که دیدمش شاید باورتون نشه چون من بالا نشسته بودم تکیه به دیوار دادم اومد خودشو بزور جا داد😐بین منو خواهرشوهرم
بعد خواهر جاریم کوچیکه همش قفلی زده بود رو من از حسادت به شوهرم میگفت زنت باید کار کنه برات باید همه کاراررو اون انجام بده
بعدش شوهرم یواش گفت اینا میشینن راجیت حرف میزنن که این بچه کلا قفلی زده رو تو
امشب باز دیدمش همش باز یجوری نگام میکرد😐یهو بهم گفت چیکار میکنی گفتم امسال ترجیح دادم سرکار نرم با اینکه موقعیت بهتری داشتم امسال گفت اخی فقط خونه ای با یه لحنی😐😂🤦♀️اینگار تو کوچه بودم😐💔
بعد گفت میخوای بخونی برا ارشد گفتم نه
بعد حرف کار اومد به خواهرشوهرم گفتم اره فلان جا رو میخوام برم یهو گفت فلان ازمون و فلان کارو میگی
گفتم اره یجوری بهم رسوند که تلاش نکن فایده نداره برات قبول نمیشی اونجا نمیخوانت😐🤦♀️با اینکه من پارسال اینقد کارم خوب بود ۳جا همزمان کار میکردم
بعد حالا نیم ساعت قبلش گفت میخوای برا ارشد ازمون بدی
یهو گفت تو ک راستی کلا فوق دیپلم داری نه😐😐😐گفتم نه لیسانس دارم یهو گفت اها
چون جاریم از من بزرگتره ولی باهم تموم کردیم توقع نداشت تازه من ۳ساله تموم کردم😕
دیشب داشتم فکر میکردم تا دکترا بخونم
امشب یه انرژی بهم داد واقعا😂 فقط میگم کاش امسال کارمو ول نمیکردم🤦♀️