من یه زندایی دارم که خیلی حساسه و زود حرف در میاره راستش چند سال پیش یه پولی داشتم که دایم اون موقع بدهکار بود و ممکن بود بیفته زندان دایم و زنش هر دو کارمند بانک هستن خلاصه همه فامیل پولی دادن منم داشتم دادم مشکلشان حل شد اما قرار بود پول من پس بدن ندادن من خیلی نیاز داشتم خلاصه به خاطر رفتار های زننده زندایم گذشتم اما اون یکی جاریش یکی زندایم پولش میخواست به اونم ندادن مادربزرگم همیشه بهم میگه زنگ بزن حال زندایی رو بپرس زنگ میزنم فقط یک ساعت پز میده بهم برام مهم نیست همیشه احترامش دارم دیشب خونه مادربزرگم شام دعوت بودیم همه دایی ها هم بودن وقتی اینا اومدن تو زنداییم با همه دست داد حرف زد جز من رفتم سمتش سلام دادم تو صورتم نکاه نکرد چایی ریختم بردم گفتم بفرمائید زندایی جان روش برگرداند شیرینی گرفتم برنداشت میوه گرفتم به دایم گفت بردار برام موقع شام وفتی چشم تو چشم میشدیم روش برمیگردوند به قرآن قسم نه بی احترامی کردم نه چیزی واقعا نمیفهمم این زن مشکلش چیه با من پولم خوردن الان مشکل مالی شون حل شده بعد خود زندایم گفت دایی تو پول گرفته من نمیتونم بدم دایم هم گفت زندایی اجازه نمیده پول بدم جالبه منم اصلا چند سال فراموش کردم به رو نمیارم ولی این رفتار ها چیه اخه
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
خود درگیره.ولی عزیزم خودتو نزن یبار این کارو کنی دیگه ولت نمیکنه من خودمو دارم میکشم این عادت از سرم ...
دیشب اولین بارم بود خورم چنگ انداختم عصبانی شدم من چه خانواده پدری چه مادری احترام همه رو نگاه میدارم این حقم نیست با مادرم با خواهرم با خاله هام دختر خاله هام حرف میزد دیشب جز من