چون یادمه اوایل که طراحی میکردم یه جور خاصی بود همه دخترا یه مربع میکشیدن چنتا درخت کنارش و با مداد رنگیکلی رنگی رنگی وشلوغش میکردن
ولی من فق با مداد سیاه میکشیدم خونه رواز سه رخمیکشیدم سقف شیرونی با جزعیات میکشدم پنجرهوایناشو خیلیبا جزعیات میکشیدم بعد درختای دور خونه رو اسکیس میزدم همینطوری فلبداهه و خونه رو هم همینطور وبرا چمنو زمین از همون اسکیس استفاده میکردم
و خیلی ازش خوشم اومده بود کلی روش وقت گذاشتم یادمه کلاس ۵ بودم بعد معلممون نگاش کرد با یه حالت بدی گفت این چیه کشیدی خیلی بدرد نخوره یچیز بهتر بکش ببین بقیه چطوری دارن میکشن 😑و من واقعا خشکمزد و بچها مسخرمکردن دیگبعد از اون واقعا تا امسال که به صورت جدی کلاس رفتم کلن کشیدن طبیعت بی جان روکنار گذاشتم و خب الان چون از صفر شروع کردم میرم کلاس مجبورم بکشم طبیعت بیجانو
منظورش همون اشیاع و طبیعیت وایناس و خب امروز طرح یه پارچه بهمون داد که من چون الان نزدیک ۴۳ ساعته نخوابیدم انتظارداشتم گند بزنم که خب چیز خیلی خوبی از توش درومد و استاد خیلی تشویقم کرد وخب امشبم یه سری تمرین میفرسته که باید انجامبدم مثل یجور ازمون تا بفهمه جلسه های بعدی دقیقا چه سطحی درس بده و انقد خسته ام و از نظر جسمی ضعیف شدم که فک کنم اینارودیگ واقعا گند بزنم تازه مداد وسایلمو تو کارگاه جا گذاشتم کلی هم درسام عقب مونده و امتحان دارم دو روزه همهیچی نخوردم گوشت کنار انگشتمم عفونت کرده
خلاصه قضیه فق از یه نشون ندادن طراحی شروع شد ولی من کل غرامو زدم 😐😂