ترسم به واقعیت تبدیل شد از چیزی که میترسیدم ب سرم اومد
برای همیشه از تهران رفتم شهرستان
بیومو بخونید لطفا:)))
اومدم شهرستان ولم کرد
هنوز لحظه ای که واسه آخرین بار بغلش کردم جلو چشممه مو ب مو کسی از دلم خبر نداره
خدا نخاست باهاش باشم
هیچ امیدی برای زندگی ندارم
تنهای تنهام
میترسیدم ی روز نباشه ولی رفت منم خاستم برم ولی دوباره نشد خدا دوباره جونمو بهم برگردوند
ی نصیحت خواهرانه کنم اونایی که سنتون کمتر از ۲۰ ساله اصلا وارد رابطه نشید
وگرنه دلیل داغونی حالتون خودتونید