دو شنبه با دوست پسرم دعوام شد من ساعت دو قرار داشتم براش ناهار بردم بعد دستپختم خوب نیست واقعا افتضاحه نه اون خورد نه من بعد بهش با خنده گفتم که
در آینده تو آشپزی کن من دست نمیزنم دیگه اونم خندید گفت چرا من مگه من شوهرتم به من چه اون به شوخی گفت ولی من کلی بهم برخورد ناراحت شدم اونم سه چهار بار گفت چیه چیشده منم هیچی نمیگفتم دوسه بارم لپ مو بوس کردم من ری اکشن نشون ندادم دیگه اونم رفت اکسپلور تو گوشیش میچرخید منم بعد یه ربع کفتم میخام برم خونه پاشو بریم اونم چیزی نگفت تا ایستگاه مترو رفتیم بعد من کارت گشیدم رفتم تو اونم کارت کشید اومد ولی سوار مترو نشدم دیدم همینجوری واستاده رفتم پیشش گفتم برو دیگه مرا اینجایی گفت تو چیکار داری اینا اونجا یکم بحثمون شد گفت ده بار ازت میپرسم چیه چیشده اهمیت نمیدی چیکار کنم یکم من گفتم یکم اون البنه اون چیزی نگفت فقط گفت رفتارات شبیه دخترای ۱۲ ساله ست شایدم کمتر عصبانی شدم یهو محکم زدم تو صورتش اونم قهر کرد رفت من رفتم دنبالش ولی چون اون از پله رفت من از آسانسور بهش نرسیدم بهش زنگ زدم گفت نمیخام ببینمت اینا ولی بعدش گفت بیا ایستگاه بعدش رفتم بعد دوباره اونجا هم بحثمون شد😐هی میگفت بیا مثل آدم حرف بزن بعد من عصبانی شدم دو بار کوبیدم تو بازوش گفت نکن یهوبار دیگه بزنی میدونم چیکار کنم منم لجبازی کردم زدم دوباره اونم یدونه خیلی محکم زد تو بازوم گفت دیگه منو نزن منم گریه کردم اشکامو دید گفت ببخشید غلط کردم اشتباه کردم آشتی کردیم ادامه داره هنوز