2777
2789

دو شنبه با دوست پسرم دعوام شد من ساعت دو قرار داشتم براش ناهار بردم بعد دستپختم خوب نیست واقعا افتضاحه نه اون خورد نه من بعد بهش با خنده گفتم که

 در آینده تو آشپزی کن من  دست نمیزنم دیگه اونم خندید گفت چرا من مگه من شوهرتم به من چه اون به شوخی گفت ولی من کلی بهم برخورد ناراحت شدم اونم سه چهار بار گفت  چیه چیشده منم هیچی نمیگفتم دوسه بارم لپ مو بوس کردم من ری اکشن نشون ندادم دیگه اونم رفت اکسپلور تو گوشیش میچرخید منم بعد یه ربع کفتم میخام برم خونه پاشو بریم اونم چیزی نگفت تا ایستگاه مترو رفتیم بعد من کارت گشیدم رفتم تو اونم کارت کشید اومد ولی سوار مترو نشدم دیدم همینجوری واستاده رفتم پیشش گفتم برو دیگه مرا اینجایی گفت تو چیکار  داری اینا اونجا یکم بحثمون شد گفت ده بار ازت میپرسم چیه چیشده اهمیت نمیدی چیکار کنم یکم من گفتم یکم اون  البنه اون چیزی نگفت فقط گفت رفتارات شبیه دخترای ۱۲ ساله ست شایدم کمتر عصبانی شدم یهو محکم زدم تو صورتش اونم قهر کرد رفت من رفتم دنبالش ولی چون اون از پله رفت من از آسانسور بهش نرسیدم بهش زنگ زدم گفت نمیخام ببینمت اینا ولی بعدش گفت بیا ایستگاه بعدش رفتم بعد دوباره اونجا هم بحثمون شد😐هی میگفت بیا مثل آدم حرف بزن بعد من عصبانی شدم دو بار کوبیدم تو بازوش گفت نکن یهوبار دیگه بزنی میدونم چیکار کنم منم لجبازی کردم زدم دوباره اونم یدونه خیلی محکم زد تو بازوم گفت دیگه منو نزن منم گریه کردم اشکامو دید گفت ببخشید غلط کردم اشتباه کردم آشتی کردیم ادامه داره هنوز

آشتی کردیم بعد رفتیم یه چیزی خوردیم تو خیابون یه چند تا دختر داشتن میرفتن بعد خیلی از این پلنگ ملنگا بودن اینم نگاشون کرد بعد یه نگاه به صورت من کرد به خنده گفت میشه بغلت کنم از این شوخی ها زیاده میکنه که مثلا برگرده نگاشون کنه منم گفتم از تو بهترم هست ولی من اینکارا نمیکنم بعد گفت نشونم بده از من بهتر من گفتم من رسمی کلاسیک باز دوست دارم سر اون دوباره بحثمون شروع شد دوباره دعوا کردیم گفتم من میخام خودم برگردم راه برم تو برو گفت نه میرسونمت اصرار کردم گفت باشه اسنپ کرفت رفت اون که رفت دلم خیلی گرفت زنگ زدم به دوستم اونم شماره دوست پسرمو گرفت دعواش کرد شب دوشنبه که رفتم خونه زنگ زد باز عذر خاهی کرد

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



گفت فردا میام دم دانشگاهتون میبینمت منم گفت نه نیا دیگه چص بازی کردم دوستم بهش زنگ زده بوو که چیکارش کردی این حرفا که زنگ زد بهم بعد صبح سه شنبه از خاب بیدار شدم گفت ازت متنفرم از زندگیم برو بیرون حالم ازت بهم میخوره تا آخر شب همین حرفارو میزدم اونم میگفت باشه  میدونم گفتم میخام تموم کنم گفت باشه تموم کن دیگه آخر شب بهش زنگ زدم د وتایی آشتی کردیم از هم معذرت خواستیم ولی از صبح پیام نداده  تا الان

چه سمی یا علی 

برای همه آرزوی آرامش دارم  ....در قضاوت کردن احتیاط کنیدزمین به طرز عجیبی گرده تجربش میکنی خودت نه عزیزت دیدم که میگم .............من وفادارترین آدما رو دیدم که خیانت کردن.باهوش‌ترین آدما رو دیدم که فریب خوردن.صادق‌ترین آدما رو دیدم که دروغ گفتن. مهربون‌ترین آدما رو دیدم که دل شکستن. قوی‌ترین آدما رو دیدم که کم آوردن.بالغ‌ترین آدما رو دیدم که بچگانه رفتار کردن.و از همه‌ی این‌ها متوجه شدم هیچ بد و خوب مطلقی وجود نداره، همه ممکنه اشتباه کنن و هیچ چیز از هیچ کس بعید
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز