دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳
از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباسهای خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!
خیلی استرس گرفتم من خواب بود یعنی اکانت منم دست یکی دیگه بوده؟خدای من شمارمودیده😭😭😭
ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم
کلا من یکی دیگه شده بودم تازه دیشب بعد ۲۴ ساعت دیشب اولین ورودم بود سرکار بودم تا۱۱ شب دیم بسم الله پ من عکسم کو اسمم چرا این شده😐😳دعوا بدی شد دیشب اینقدر بهم برخورد بابت بیاحترامی اون خانوم تاپیک زدم خجالت بکش مگه توکی هستی من بخوام شمارت بردارم بی ادب
دقیقا منم صبح ک بیدار شدم نی نی سایت رو چک کنم دیدم اسمم عوض شده چون چند وقت قبل درخاست داده بودم ب نی نی یار ک اسمم عوض بشه اولش خوشحال شدم فکر کردم عوض کردن بعد رفتم دیدم ای دل غافل اینکه اصلا کاربری من نیست خلاصه خروج زدم دوباره وارد کاربری خودم شدم
یه زمان خیلی از رنگ عوض کردن آدما غصه میخوردم ولی امروز فقط بهشون میخندم. دیدم که پول فایده نداشت، شهرت کافی نبود، دیدم موفقیتهای پرسر و صدا هم عمری داره و فقط شخصیتته که میمونه برات. میخندم به تصورات خودم، که هربار از نگاه من چقدر اون آدمها بزرگ به نظر میرسیدن و تهش مثل یک حباب به اشاره ای از روزگار، تموم!