تو زندگیم دختر ساده ای بودم رابطم با شوهرم اوایل که اشناشده بودیم از خجالت نمیتونستم حرفی بزنم تو روش وایسم و... ولی رفیقم شوهرش زن ذلیل شده بود و رفیقم خیلی سلیطه بود همش میگفتم کاش شوهرم همه حرفامو گوش بده خیلی با رفیقم رفت امد میکردم دیگه رفتاراش تاثیر گذاشته بود ولی یه شب کاش نمیرفتیمـ......
یه شب رفیقم گفت شب با شوهرامون بریم کافه