2777
2789
عنوان

امید جانم

91 بازدید | 0 پست
امید جانم ز سفر باز آمد
شکر دهانم ز سفر باز آمد
عزیز آن که بی خبر
به ناگهان رود سفر
چو ندارد دیگر دلبندی
به لبش ننشیند لبخندی
چو غنچه ی سپیده دم
شکفته شد لبم ز هم
که شنیدم یارم باز آمد
ز سفر غمخوارم باز آمد
همچنان ، که عاقبت
پس از همه شب بدمد سحر ، ناگهان
نگارِ من ، چنان مهِ نو آمد از سفر
همچنان ، که عاقبت
پس از همه شب بدمد سحر ، ناگهان
نگارِ من ، چنان مِه نو آمد از سفر
من هم ، پس از آن دوری
بعد از ، غم مهجوری
یک شاخه ی گل ،
بُردم به برش
یک شاخه ی گل ،
بُردم به برش
دیدم ، که نگارِ من
سرخوش ، ز کنار من
بگذشتو به بر
یارِ دگرش
بگذشتو به بر
یارِ دگرش
وای از آن گلی که دست من بود
خموش و یک جهان سخن بود
خموش و یک جهان سخن بود
گل ، که شهره شد به بی وفایی
زِ دیدن چنین جدایی
از غصّه ی پاره پیرُهَن بود
از غصّه ی پاره پیرُهَن بود

مسیح فرمودحقیقتی که حتی در تاریکی از گفتن آن هراس داشتید روزی در روشنایی شنیده خواهد شد و ایمانی که در کنج خانه ها آموختید روزی بر پشت بام ها فریاد خواهند زد.

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز