پسرم یکسالو ۹ ماهشه اول ک به دنیا اومده بود تا ۹ ماهگی فوق العاده بود نه صدا داشت نه اذیت نه مریض میشد همچیزش عالی و نرمال همه مات من بودن همش چشم میزدن بخدا (من خیلی به چشم نظر اعتقاد دارم ) تا این این چهار دست و پا رفت از اون روز تا الان ک یکسال گذشته ما ندیدیم این بچه بجز مواقعی که خوابه باسنشو بزاره زمین بخدا بازم عیب نداشت نوکرشم بودیم انقد دوسش داشتیم و براش میمردیم اگه خوابش میگرفت مهمونی بودیم ول میکردیم برمیگشتیم غذاهای مقوی و کامل و تازه حتی شوهرم با این ک صبح زود بیدار میشد بره سرکار ساعت ۳ شب پا میشد باید اروغ میگرفت ک تو خواب اذیت نشه بند دلمون بود و هست چون خونم خونه ی عروس بود وسایل مختلف و برنز و سنگین زیاد داشتم تا تونستم جمع کردم ولی بازم پسرم خطر افرین بود بیش از حد شیطون مجبوری با دوتا روسری بلند ک تا ی حدی بتونه بره پاشو میبستم ب ستون جلوش انواع بازیارو میریختم خوراکی میزاشتم میرفتم کارامو میکردم بعد دوباره باز میکردم باهاش بازی میکردم حتی برای این ک تنها نباشه تا ساعت دو ظهر ک باباش میومد دستشویی نمیرفتم حتی اگه خواب بود
عید امسال راه رفت بدتر شد ولی وقتی راه افتاد دیگه پاشو نبستم تا الان هر روز داره شر تر میشه اصلا استراحت و خوراک نداره همش میخاد صدای بقیع رو در بیاره مثلا میگم چندنفر ک بچه دارن بیان خونمون ولی باهاشون بازی نمیکنه میزنتشون کرم میریزه یا میگیم ببریمش خانه بازی و پیاده روی انرژیش تخلیه بشه بازم میومد خونه همون اندازه قبل شیطنت میکرد یا خابش میگرفت میخابید بعد تا صبح بیدار میموند من خریت کردم ناخاسته باردار شدم الان ۱۰ روزه ب دنیا اومده بخدا پسرم انقد بهش حمله میکنه بچه رو روی اپن میخابونم ک نزنتش بازم چنبار زده با این حال هرکی میاد خونمون(خونه ی مامانم میمونم یکماهه)اول ب پسرم توجه میکنن براش خوراکی و اسباب بازی میارن دین و ایمان مامانمو ابجیم پسرمه خیلی کم ب دخترم توجه میکنن بابامم به جفتشون ی اندازع توجه میکنه اما پسرم هی داره بدتر میشه هرچقد با زبون خوش و دعوا و کادو و تشویق و تنبیه میگیم یکسری کارارو نکن بدتر میکنه مثلا بابام نماز میخونه میره با سر میزنه تو سرش موقع سجده لقد میزنه تو سرش یا موهای ابجیمو میکشه مثلا من امروز خواب بودم چون شبا بیدارم بالای ۳۰ بار اومد با دست و لقد زد تو سرم اخرش با پیشونیش میزد تو سرم بخدا الانم از درد کلافم ولی بهش توجه نمیکردم ک از ذهنش بره مامانم هر کار میکرد حواسشو پرت کنه بازم برمیگشت میزد اهل بازی نیست مثلا بهترین ماشینا و توپا و بزرگترین اجر بازیارو داره ک بخدا هیچکس نداره مامانم از بس دوسش داره فقط براش میخره الان مثلا دوتا کاسه برمیداره میگیم عیب نداره بشکنه بازی کنه اروم شه ولی میخاد با اون کاسه صدای ماهارو در بیاره میره میزنه ب تلوزیون یا پرت میکنه تو سر خانواده بخدا به ستوه اومدم امروز پاشو با یه بند بلند بستم ب پایه مبل اسباب بازیاشم ریختم جلوش خوراکیم ریختم خیلی گریه کرد یذره بازی میکرد دوبارع گریه میکرد بخدا با شبطنتاش هم ب سلامتی خودش آسیب میزد هم اطرافیان ب شخصیتش توهین میکردن منم از ترسم خونه ی کسی نمیرم ولی خونه مامانمم نیام ک دیوونه میشم اینحا خیلی دوسش دارن نوه ی اوله پسر خوشگل و تمیزیه خیلیم باهوشه فقط شیطنتش باعث میشه گاهن دعواش کنن بهش چیز بگن بابام میگه ببرش دکتر بهش قرص بده یکم اروم شه وگرنه هم تورو هم آبجیشو دیونه میکنه ولی من نمیخام توروخدا کسی تجربه داشته بگه هر رورم داره بدتر میشه من با سختی و خفت برنامه تغذیه و خوابشو کاملا رعایت میکنم نمیزارم اصلا اینور اونور بشه توروخدا خواهرانه کمک کنید کم اوردم