گریه میخواهم
دلم گرفته است
دلم هوای غم دارد
اشک میخواهم مرگ را...
مرگ را هم همیشه میخواهم!
سردردگمام بغلی که در آن گم شوم..
از سادگی خودم غمگینم!
از مغرور نبودن بیش از حد...
که رفیقان نا رفیق قسمت کرد
از یارم که از من بدور است و نمی آید.
از کارهایی که پیشمانی به کمرم میبندد..
از خدایی که صبرم میدهد طولانی
دلم گرفته از کمال نداشتن از کامل نبودن
از اینگه به خود قبلم شرمنده ام...
از این دنیایی که هیچ دوستش ندارم!
چشم به راهش هستم کاش قبل مرگم بیاید......
شبیه قطره بارانی که آهن را نمی فهمد
دلم فرق رفیق و فرق دشمن را نمی فهمد