۴ روز بردنمون شلمچه خانوادم حتی یبارم بهم زنم نزدن اصلا لامصبا شاید شارژ نداشتم خودم زنگ بزنم شاید پول نداشتم نباید یکم پول بزنین حسابم؟!!!
مامان وبابا و عمه و خاله و... بچه ها دم به دقه زنگ میزدن منم مثه دیونه ها درو دیوارو نگا میکردم
مامانم تا من رفتم اونجا رفته شهرستان
مامان بزرگ پدریم دیشب ساعت ۶ عصر اومد دنبالم از اونجا اوردم وگرنه حتی بابامم راضی نشده بود بیاد دنبالم
دیشب خودم زنگ زدم مامانم گفت عه رسیدی؟چرا انقد زود؟اصلا خبر نداشت کجام
صبح مشاورم برام برنامه فرستاده همه کتابام خونه بود اعصابمم خورد شده بود
داد و بیداد کردم کلی سر مامانبزرگم داد زدم بد و بیراه بهش گفتم پاشدم لباسامو پوشیدم تنها اومدم خونه
نمیدونم چرا یهو اینجوری میشم😭حالم بهم میخوره از وجودم