بعد من گفتم ببخشید مت نمیدونستم مهمون داریم غذا درست میکزدم گفتن نه این چه حرفیع ما نمومدیم اتقدر مادرشدهرت اصرار کرد اومدیم مادرشوهرم گفت من بهش گفته بودم ناهاز نمیایم این فکز کزده شامم گفتم گفتم مامان جان من از شما پرسیدم که گفت نه من نگفتم که نگفتم الیته اینم بگم تو دروغ گویی استاده من شام نخوروم چون گم بود از طرفیم نامزدم از سرکاز نیومده بود شامشون رو خوردن مادرشوهزم یه تشکرخالیم نکزد ولی بقیه کردن بعد گفت پاشم واسه محمد برنج بزارم اکت با این سیز نمیشه گفتم مامان جان زیاده سبز میشه ولی بزنج گذاشت اوتم غرغره بود چه عرض کنم بعد مهمونا رفتن ادامل تاپیک بعد...