2777
2789
می دونم خیلی زمان گذشته از این پست البته دوست داشتم بدونم عاقبت اون خانم محترم چه تصمیمی گرفتند و الان خوشبخت هستند یا نه... اما یک نکته که دیدم دوستان عزیز ما درصد زیادی بدون هیچ دلیلی این قضیه رو رد می کنند خب حتما در شرایطش قرار نداشتند یا فکر می کنند هرگز در زندگی شرایط مشابه ای نخواهند داشت!‌ اما زندگی خیلی پیچیده تر از این حرفهاست... مشابه این شرایط برای هرکسی ممکنه پیش بیاد دلیل نداره وقتی کسی به هر دلیلی در زندگی شکست خورد حتی قربانی تفکرات خاله زنکی جامعه خودش بشه ... ما آدمها رفتار اطرافیان با خودمون رو هم خودمون رقم می زنیم اگر نخواهیم می تونیم اجازه دخالت به هیچ کسی رو ندیم.... اگر ما خودمون با این قضیه خیلی عادی و منطقی برخورد کنیم دیگران هرگز اجازه دخالت در زندگی ما رو نخواهند داشت. مرد بچه دار می تونه خیلی بهتر از بی بچه باشه چون همه چیز به شخصیت آدمها بستگی داره... اینکه عشق و محبت اون رو در هر شرایطی درک کنیم و بفهمیم اگر مثلا بچه اش رو دوست داره دلیل نیست که حسادت کنیم چون عشق پدر و فرزند جنس اش متفاوت از عشق به جنس مخالفه... کاش می تونستیم تک تک خودمون رو و نگاهمون رو اصلاح کنیم و به هر آدمی در هر شرایطی حق انتخاب و زندگی بدیم اونوقت جامعه مون از این حالت مرده و دپرس درمیومد... اینجا عاشق شدن بعد از یک سنی جرمه!‌اینجا ازدواج با آدم مطلقه جرمه اینجا انگار بچه داشتن گناه کبیره حساب می شه... خیلی ها گفته بودند ازدواج نرمال!!! بهتره می خواستم ببینم این نرمال بودن رو کی تعیین می کنه؟ یک دختر و پسر جوان فقط اگر ازدواج کنند نرمال حساب می شه؟؟؟؟؟؟؟
این قوانین دست و پا گیر رو ما می سازیم و ما هم می تونیم به راحتی زیر پاش بگذاریم . مهم عشق هست و تفاهم باقی هرچیز که باشه دلایل بیهوده است
ولی من موردهای زیادی رو دیدم که متاسفانه مشکل ساز بوده خصوصا با بچه اگر همسرش فوت کرده باشه شرایط فرق میکنه ولی در حالت متارکه مشکلات با وجود بچه زیاده. خیلی خوب بود اگر اون چیزهایی که دوستان در پستای اخر گفتند اجرایی میشد
فَاجِبنی یا الله ...

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



سلام دوستان
من همه ی کامنت ها رو خوندم
من یک دختر 24 ساله هستم با مردی آشنا شدم که دختر سه ساله داره نمی دونم چیکار کنم.ما خیلی همو دوست داریم و با هم تفاهم داریم.این حرف رو از روی شناخت می زنم چون قبلا تجربه ی رابطه و آشنایی با پسرهای زیادی رو داشتم.اما نمی دونم با وجود بچه ی این مرد زندگی ما چطور خواهد بود....
سلام دوستان
من همه ی کامنت ها رو خوندم
من یک دختر 24 ساله هستم با مردی آشنا شدم که دختر سه ساله داره نمی دونم چیکار کنم.ما خیلی همو دوست داریم و با هم تفاهم داریم.این حرف رو از روی شناخت می زنم چون قبلا تجربه ی رابطه و آشنایی با پسرهای زیادی رو داشتم.اما نمی دونم با وجود بچه ی این مرد زندگی ما چطور خواهد بود....
سلام دوستان
من همه ی کامنت ها رو خوندم
من یک دختر 24 ساله هستم با مردی آشنا شدم که دختر سه ساله داره نمی دونم چیکار کنم.ما خیلی همو دوست داریم و با هم تفاهم داریم.این حرف رو از روی شناخت می زنم چون قبلا تجربه ی رابطه و آشنایی با پسرهای زیادی رو داشتم.اما نمی دونم با وجود بچه ی این مرد زندگی ما چطور خواهد بود....
من یه دختر 18 ساله هستم موردی هست که من ووقعا با تمام وجودم دوستش دارم عاشقانه دوستش دارم و این اقا همسر و دو فرزند دیگه هم داره ..و نمیتونه اون خانومشو طلاق بده بنا ب دلایل خانوادگی .الان اون شخص میگه یه خونه میگیرم برای اون خانوم اولش و با بچه هاش زندگی کنن منو خودش هم بریم تو خونه خودمون برا زندگی ولی وقتی تاپیک های شمارو خوندم یجوری شک ب دلم میوفته از خودش مطمینم از زن د بچش نه حتی زنش گفته که من کاری ب کار شماها ندارم برو ازدواج کن و رضایت محضری هم ب این کار داده چون واقعا با هم نمیسازن و تا الان هم بخاطر بچه هاشون باهمن و از هم جدا نمیشن .من خودم فرزند طلاق هستم و الان 9 ساله که طعم بی مادری رو چشیدم خودم داداش کوچیکم رو بزرگ کردم و خودم هم راضی نیستم اون دوتا طفل معصوم بی مادر یا بی پدر بزرگ بشن میخوام کانون خانوادشون حفظ شه چه کنم الان؟؟؟
ازدواج با مرد مطلقه بچه دار خیلی سخته و اگر کسی هم اون رو بپذیره صرفا به خاطر طرف مقابل هست و این که فکر کنه طرف مقابل شاید ارزش این ریسک رو داشته باشه . هرچند در مورد من همون ابتدای کار مشخص شد که به هیچ وجه ارزش اینو نداشت که حتی بخوام باهاش حرف بزنم و اجازه بدم با خانواده اش بیان . سه تا پسر داشته باشی خونه و ماشینت رو در جریان طلاق فروخته باشی و تو خونه بابات ور دل مامانت باشی و حتی بعد از ازدواج هم بخوای طبقه بالای خونه مادرت بشینی و یک حقوق حداکثر دو میلیون هم داشته باشی و پنج خواهر شوهر هم این وسط وجود داشته باشه بعد با خانواده ات بیایی و اجازه بدی که خانواده ات برای یک دختر مجرد تحصیلکرده خانواده دار که هیچ مشکل خاص و غیر قابل رفعی هم نداره و از خودت هم هفت سال کوچکتره و هیچ توقعی مادی هم ازت نداره و فقط انتظارش از تو انسانیت و صداقت و درستی هست ، طاقچه بالا بذارن در شرایطی که خودت هم قبلا اون دختر رو دیدی و مشتاقانه برخورد کردی و خواستگاری کردی و برنامه ریزی کردی که چکار کنیم و حلقه انتخاب کنیم و ال و بل و بعد تا خواهرجونشون فرمودن نه ، انگار نه انگار که این همه با اون خانم حرف زدی و ابراز علاقه کردی. تو که چشمت به دهن خواهرجونت بود چرا بدون اجازه اون خواستگاری کردی و اینقدر پیش رفتی ای کاش یک کم مرد بودی !!!!! خوشحالم که خودشونو زود نشون دادن و ناراحتم که اجازه دادم کسی که شرایطش واقعا سخت بود بیاد و منو خورد کنه و اینقدر به همچین کسی اعتماد به نفس دادم و اعتماد به نفس خودم رو نابود کردم . درسی شد برای من که اگه صد سالم هم شد اگه کسی که اومد شرایطش سخت و طاقت فرسا به نظرم اومد اجازه ندم جلوتر بره رابطه !!!! و نگم بخاطر خودش !!!! چیزی که ارزش نداره این وسط خود ادمه ، فقط ظاهر و ظاهر . ظاهر هم اگه پسند خودش بوده باشه هم اهمیتی نداره

سلام وقت بخیر.من ۲۷ سالمه و مدتیه ک با اقایی لشنا شدم ک دو سال از من بزرگتر هستند و متارکه کردند.همسر اولشون یکسال از من کوچکتر بوده.پسرشون ۳ سال و نیم داره.تحصیلات اقا و همسر اولشون به ترتیب متوسطه و دیپلم هستش‌.تحصیلات من مقطع دکترای تخصصی هست.(اینارو گفتم ب جهت معرفی).من این اقا رو دوست دارم.میدونم ک خانوادم با فرزند داشتنشون مشکل دارن.مادرم رو راضی کردم.پدرم فوت شدن ولی هرگز جزات نمیکنم ک ب برادرام بگم.چون ممکنه ن تنها موافقت نکنن بلکه برام محدودیت های جدیدی توی روابط اجتماعیم ایجاد کنن.من ساکن شهرستانم و اون اقا و همسر اولشون ساکن تهران(دلیل انتخابم زندگی توی تهران نبوده) .یک جلسه من با خواهر ایشون صحبت کردم.ک فرمودند ما نمیزاریم سر کار بری.ما برات عروسی نمیگیرم‌.ما فقط یک سکه مهریه میکنیم و ممکنه نزاریم بچه دار شی تا مبادا بین بچه ها فرق بزاری.گفت تو باید در حق نوه ما مادری کنی حتی بیشتر از مادر واقعی ولی حق نداری بهش بگی بالای چشمش ابرو هست ک با ماها طرفی.گفت تو بخاطر ساکن شدن توی تهران هست ک داداش منو انتخاب کردی؟پس دلیلت چیه؟اخه اگر من موقعیت تو رو داستم محال بود که کسی در شرایط برادرم رو انتخاب کنم.خلاصه اخرش هم گفت نظر من اینه ک برادرم با یک مطلقه ازدواج کنه تا بتونه پسرش رو براش بزرگ کنه.تو تجربه نداری.بعد ک با خودش گفتم چرا جلوی خواهرت چیزی نگفتی.گفت باید خودت جوابش رو میدادی ک مهریه و عروسی رو شماها لازم نیست بدید و خودش میده.خودش میگه رجوع نخواهم کرد و ازش متنفرم.خیالت راحت که برات کم نمیزارم.خیالت راحت که خوشبختت میکنم.دلیل طلاقشون رو اینطوری مطرح میکنه ک همسرم وسواس فکری داشته.روی جهیزیه اش حساس بوده.مدام مادرش در مورد زندگیمون تصمیم میگرفته و....گفتم میخوام با همسرت صحبتی داشته باشم.گفت سر فرصت خبر میکنم ک بری پیشش.بارها که شاهد تماس های تلفنی شون بودم،خانومش بد دهن و تند خو هست.این اقا هم کم عصبی میشه ولی وفتی عصبی بشه بشدت عصبی میشه.دلیل اصلی ازدواحش با من اینه ک من اهل شهرستانم و خانوادم نمیتونن مدام توی زندگیم دخالت کنن یا من مدام قهر کنم و برم خونه مامانم.البته میگه دوستم داره.ک فکر کنم راست میگه.الانم قراره من با پسرش صحبت کنم.راستش دعا میکنم ک همسر سابقش ازدواج کنه تا شاید کمتر به این اقا زنگ بزنه.مدام زنگ میزنه.اینها ۴ ماه هست ک توافقی جدا شدن.و دو سالی میشه ک جدا زندگی میکنن از هم‌.من از یکهفته قبل از طلاق رسمی با این اقا اشنا شدم.نمیدونم چکار کنم.اگر ب خانوادم بگم بچه داره،موافقت نمیکنن.اگر نگم و پنهان کنم و ازدواج کنم و اونا بعد از ازدواجم بفهمن حتما منو طر میکنن و شاید اجازه ملاقات با مادرم رو حتی بهم ندن.میترسم اون اقا زمانی با خانومش رجوع کنه.میترسم خانومش ازواج نکنه و از طریق پسرش بتونه توی زندگیم تفرقه بندازه.همه رو ب این اقا گفتم و گفته خیالت راحت.نمیزارم ذره ای اذیت بشی.کاش یکی بگه چی درسته.چی غلطه

سلام دوستان من همه ی کامنت ها رو خوندم من یک دختر 24 ساله هستم با مردی آشنا شدم که دختر سه ساله داره ...

 سلام اقا تورا خدا بهم بگو ازدواج كردي چه شد؟؟؟دقيقاً من الان تو سن شما هستم با شرايطي كه اون اقا ي پسر داره٣ساله و سنش هم٣٨ ميشع بهم ج بدي ببينم ازدواج كردي؟تصميم چ گرفتي راضي هستي يا نه؟؟؟؟

همسرم مردي عاشق و فهميده است،او مرا خط ب خط بلد است و ميداند با احساسات زنانه ام چگونه رفتار كند،،در حالت ارام مرا گنجشك خيلييي كوچولو ميداند و هر وقت عصبي باشم مرا فايتر ماهي صدا ميكند ،،تمام دغدغه ذهنيش،،ارامش روح من است،گاهي بانو بزرگوار خطابم ميكند و خودرا مردي مديون به من،،،گاهي از ارزوهايي ك برايم دارد سخن ميگويد،انقدر با هيجان مانند پسرك ده ساله ك همه او را مرد خانه صدا ميكنند ،،مرد من خيلي صميميت را بلد است ،مهرباني را بلد است،سخاوت را بلد است،مرد من با هوس بيگانه است و عشق را كاملاً بلد است،او با خشونت عليه زنان چه كلام و چه رفتار ب طور جدي و محكم بيگانه است،،مرد من يك مرد است اما نه يك مرد معمولي نه يك مرد متعصب و نه يك مرد تظاهر گر و نه يك مرد ريا كار،،،تمام فعل و انفعالات مرد من با روح و جسمش عجين است،،،دوستت دارم مرد واقعي من ،،قهرمان زندگيم ،تمام زنان سرزمينم ارزوي چنين مردي با چنين باور فكري و  عملي را دارند❤️خداراشكر چنين مردي،معشوق هميشگي زندگي من است❤️

  منم تو چنين موقعيت گير افتادم نميدونم قيد عاشقي بزنم يا قيد خودم،،،،،البته اون تا الان خيلييييي خوب بوده و هست ولي من الان ترسيدم بابت بچه ٣ساله ك پسرش البته ميگه من زير بار نگهداريش نميرم اما من ميترسممم چ كنمممم 

نگرانمممم،،،،خودممم ظرفيت شكست و ندارم ميميرممم از اين بابت

من٢٤اون٣٨با يه بچه ٣ساله پسر كار درستي يا نه

همسرم مردي عاشق و فهميده است،او مرا خط ب خط بلد است و ميداند با احساسات زنانه ام چگونه رفتار كند،،در حالت ارام مرا گنجشك خيلييي كوچولو ميداند و هر وقت عصبي باشم مرا فايتر ماهي صدا ميكند ،،تمام دغدغه ذهنيش،،ارامش روح من است،گاهي بانو بزرگوار خطابم ميكند و خودرا مردي مديون به من،،،گاهي از ارزوهايي ك برايم دارد سخن ميگويد،انقدر با هيجان مانند پسرك ده ساله ك همه او را مرد خانه صدا ميكنند ،،مرد من خيلي صميميت را بلد است ،مهرباني را بلد است،سخاوت را بلد است،مرد من با هوس بيگانه است و عشق را كاملاً بلد است،او با خشونت عليه زنان چه كلام و چه رفتار ب طور جدي و محكم بيگانه است،،مرد من يك مرد است اما نه يك مرد معمولي نه يك مرد متعصب و نه يك مرد تظاهر گر و نه يك مرد ريا كار،،،تمام فعل و انفعالات مرد من با روح و جسمش عجين است،،،دوستت دارم مرد واقعي من ،،قهرمان زندگيم ،تمام زنان سرزمينم ارزوي چنين مردي با چنين باور فكري و  عملي را دارند❤️خداراشكر چنين مردي،معشوق هميشگي زندگي من است❤️

سلام

من 18 سالمه و بنا به دلایلی با مردی 35ساله که 2 همسر داشته و متارکه کرده و 3 بچه داره ازدواج کردم(البته مجبور شدم به این ازدواج تن بدم)حالا نمیتونم بچه های شوهرم رو تحمل کنم و چند روزه سر اینکه میره به بچه ها سر میزنه باهم به مشکل میخوریم.من دختر بچه دوستی هستم ولی نمیدونم چرا نمیتونم تحمل کنم بره پیش بچه هاش و واقعا ازشون متنفرم

سلام من یک سال و نیمه چنین ازدواجی کردم. همسرم ۱۴ سال بزرگتر و یک دختر ۵ ساله داشت و جدا شده بود. هر موقع از چیزایی مثل این ک دوست ندارم دخترش تو تخت شبها کنار ما بخابه شکایت میکنم میگه اولویت اول من تو زندگی دخترمه. خانوادش انتظار دارن من و شوهرم برای بچش قربونی بشیم. راستش این ازدواج اصلا اسون نیست

 همسرت فرشته هم ک باشه ب این فک میکنی میتونستی زندگی راحت تر و بهتری داشته باشی. اگر برگردم هیچ وقت باهاش اشنا نمیشم

 هیچ وقت فکر ازدواجو باهاش نمیکنم. چون عشق خ اسیب پذیره و بعد یک سال و نیم هیچ چیز دیگه شبیه اون اوایل نیست. تو زندگی ی دارم تلاش میکنم ک اولویت هیچ کس نیستم.  

سلام آی دی جان.باتوجه به اینکه خیلی وقته ازگذاشتن پستت میگذره نمیدونم چه برتوگذشته آیاازدواج کرده ای ...

سلام خورشید جان من یه همچین موردی واسم پیش اومده خواهش می کنم به آی دی تلگرامم پیام بده و کمکم کن @s_baqeri

سلام من دختریم ۲۲ ساله نزدیک به ۷ ماهه با ی پسر ۲۴ ساله نامزد  کردم منتها این پسر قبلا توی سن ۲۰ سالگی با ی خانوم ۳۷،۸ ساله صیغه میکنه بعد از چندوقت به دلیل مخالفت خانواده اقا پسر و اختلافات شدید بین پسر و اون زن همه چیز بهم میریزه و از هم جدا میشن البته اون خانوم مطلقه بوده و دارای ی فرزند پسر ۱۷ سالست من با این پسر دوست شدم و اون تمام جریان زندگیش و برام گفت گفت که یه هوس بچگانه بوده قرار شد بعد از چند وقت از دوستی و شناخت ب خاستگاریم بیاد و ازدواج کنیم اما بعد از چندوقت متوجه شدیم که اون خانوم بارداره الان نزدیک ب یک سال از اون ماجرا میگذره و بچه ب دنیا اومده من با اون اقا پسر ازدواج کردم ما عاشق همیم دیوونه واربابته همین عشق حتی توی این چندوقت لب باز نکردم تا به خانوادم چیزیو بگم و بساط عقد و دوتایی یجوری چیندیم الانم جز خودمو شوهرم و خانواده شوهرم هیچکس از وجود اون بچه اطلاعی نداره شوهر من سختیای زیادی و توی زندگیش کشیده من نمیخواستم ی پسر ۲۴ ساله ی عمر با حسرت توی این دنیا زندگی کنه اون حق زندگی کردن و داشت و نباید بابت ی اشتباه ی جهالت بچگی و جوونی نابود میشد من توی این یکسال دوستی و ۷ ماهه عقد انقد فهمیدم که هیچکس مثه اون نمیتونست تو زندگی منو درک کنه و بهم ارامش بده اون ماهه ماه اما خب وجود اون بچه و ازدواج قبلی کاملش نمیکنه چون هیچکس تو این دنیا کامل نیس  اون خانومم دختر بچه رو پیش خودش داره بزرگ میکنه و گفته هیچوقت نمیده به همسرم اما ماه ب ماه برای خرجیش همسرم برای بچه پول میریزه  نمیدونم انتخابم غلط بوده یا درست اما دلم هیچوقت نمیتونست از عشقی ک بینمونه دل بکنه خلاصه که ازدواج اینطوری پر از استرس و اینکه واقعا نمیدونی در اینده چه چیزی قراره برات  پیش بیاد اما اگه عاشق باشی به جون میخری امیدوارم چندین سال دیگه ام که بگذره همین قدر قرص و محکم روی حرفام باشم 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز