2777
2789
عنوان

امشب شام خونه مادرشوهرمم

3161 بازدید | 86 پست

با هم یک جا زندگی میکنیم 

امشب شوهرم بیرون بود گفت تو تنهایی با مامان بابام شام بخور الکی خودتو خسته نکن برای غذا

منم به مادرشوهرم گفتم گفت برو گوشت سینه و برنج بیار تا جوجه با برنج درست کنم

منم گفتم باشه

هیچی دیگه نیم ساعت پیش خبر دادن داداشم قلبش درد گرفته ناراحت شدم

اعصابم خورد بود تو همین ناراحتی هم مادرشوعرم گفت پاشو ظرفامونو (ظرفای ناهار شونو) بشور 

منم آنقدر اعصابم خرابه بود هیچی نگفتم بعدم یادم شد

انقدر زنیکه کثیفه ک عفونت قارچی گرفته پاهاشم ک چاقه میسوزه 

بعد پاشو خودش ظرفاشونو شست بعد پدرشوهرم گفت خیلی خودتو اذیت نکن خانوم یکی پیدا میشه بشوره داشت تیکه مینداخت


مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 


نرو دیگه اونجا چه کاریه خب فقط هر چند وقت یکبار با همسرت برو واسه غذا هم نمون اونجا

با لبات فاتحه هر غمی رو میخونم من به آرامش وحشی چشمات مدیونم....یه پناهنده ترسیده تنهام اما پشت مرز تن تو تا به ابد میمونم...
خب میشستی حالا چی میشد مگه؟

بقران هواسم نبود ناراحت بودم برای داداشم

بعدشم هر دو روزی یکبار میرم پایین چند دقیقه میشینم همون موقع هم از من سو استفاده می‌کنه میگه بشور من میشورم

2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز