همکار من یه دختر لره...زیبا،ساده دل و مهربون ..کارمند رسمی دولته..دو شغله ست...تحصیلات بالا..
خانواده شوهرش شب خواستگاری خیلی وعده دروغ دادن.از عروسی و طلای انچنانی و....
موقع جهاز خودشونو کشیدن کنار...موقع مناسبتها مثل یلدا دعوا به پا میکردن....عروسی رو با دعوای صوری کنسل کردن.سرویس طلا نخریدن...دروغ میگفتن..خیلی پدرسوخته و حروم لقمه بودن..یه سره هم توی حرم حضرت معصومه زیارت میکردن و جانماز اب میکشیدن جلوی مردم...جانمازشون نزدیک در پذیرایی پهن میشد که مردم گول ظاهرشونو بخورن..مسلمون نما...
انقدر همکارم رو اذیت کردن...هیچی برای همکارم خرج نکردن ومیگفتن نداریم،بعد جهیزیه و سیسمونی نوه دختریشون رو دادن..
همکارمم چون شوهرش رو دوست داشت،موند و از دست اونا فرار کردن..الان زندگی عالی ای داره و محل سگ به خانواده شوهر نمیذاره..سالی یکبار میره..
خواهرشوهر بزرگش توی عقد حامله شد و با یه بچه برگشت خونه باباش...
انقدر این خواهر شوهره عفریته ست که حد نداره..هربار میره خونه همکارم یه چیزی میخواد دستش بگیره بیاره از خونه اینا..مدامم متلک میندازه..دخترش ازدواج کرده و خونه نداره چون دوستم خونه داره به نام خودش این بهش حسودی میکنه..اینا رو گفتم بدونی عوضی زیاده