لطفا تا اخر بخونین ...مدتی هست مشاجرات و بحث هامون با شوهرم بالا گرفته و من تقریبا مشکل روانی پیدا کردم ....با تراپیستم صحبت کردم و ایشون یه سری از اخلاقای بد خودم رو بهم گفت و اینکه در یه زمینه هایی من هم خودخواهی دارم .قرار شد مدتی من روی صبرم و محبت کردن به همسرم کار کنم ...و بیشتر مشکلمم اینه همسرم هیچ درکی از احساسات و عواطف من نداره و نمیفهمه کلا .
چند روزه دارم رو خودم فشار میارم خودم رو تغییر بدم و صبر کنم و بفهمم جنس مرد اینه و یه چیزایی رو اصلا متوجه نمیشه و پرتوقعی نکنم...
امروز ...یک تومن کلا تو کارتم داشتم و تصمیم گرفتم براش هدیه بخرم .براش یه عینک دودی حدود ۷۰۰ خریدم و با هزااار بار شوق و تصور لحظه ی دادن هدیه ...اومد دنبالم جایی بودم .یکم ناراحت بود ب خاطر بچه و مشتری هاش و ....منم یکم صحبت کردم. عینکو خریدم چون موقع رانندگی نور چشمشو میزد .
چن ساله نیت داشتم بگیرم.
نور افتاب ک چششو زد عینک با شکق باز کردم گرفتم جلوش ...با تندی و بداخلاقی ی نگاه انداخت گفت این چیه نخیر نمیخواد .....از کجا گرفتی ؟بردار برا خودت.....