ساعت ۳ زنگ زد گفت چایی بزار داریم میایم با بچه ها
، اومدن منم برای شام داشتم سس ماکارانی درست میکردم ، گفتم ناهار خوردید گفت نه همون ماکارانی بزار بچه ها بخورن ، ی نبم کیلو هم شیرینی خریده ، فقط ی دونه اش به من رسید ، نکرد ۲ تا دونه بزاره برای شوهرم ، الانم ماکارانی کشبدم ، گفت من که رژیم دارم ، برای بچه ها بکش ، ی قابلمه هم بریز برای شاهین ببرم ، انگار شوهر من آدم نیست ، منم گفتم بزار اول برای آرش بکشم ، زیاد اومد برای شاهین میکشم ، ناراحت شد رفت رو مبل نشست داره تلویزیون میبینه