عمهشوهرم اینا امروز جشن گرفتن واسه پسرش ما ی شهر دیگه میشیم امروز امدم شهرستان جشن اونام اینجاس اصلا دعوتمون نکردن فقط ی تعارف خالی زدن ب اونام بگو بیان منم ن لباس مهمونی اوردم تازه ابروهامم سری پیش خراب شده بود اینسری گذاشتم کامل پر شده عین دخترای قاجاری ارایشگاه اینا نرفتم مادرشوهرم از صب۲۰۰بار زنگ زده توام بیا فلانی میگفت عروس منم میاد دخترم میاد هیچ خواهرشوهرم که اهل اینجاس نمیره ولکنم نیست اعصابمو بهم ریخته هی هربارم توضیح میدم باز از صب ۴بار زنگ زده