سلام حالم خیلی گرفتس
من ۸ماه بعد ازدواج باردار شدم تا قبل از به دنیا اومدن پسرم واقعا زندگی خوبی داشتم شوهرم عاشقم بود برام میمرد حوصلش زیاد بود تقریبا هر روز رابطه داشتیم رمانتیک بود ماه بود ماه
اما الان همه زندگیش شده بچه اصلا منو نمیبینه بود و نبودم براش فرقی نداره کافیه یکم برا دل خودم برم خونه بابام یا دورهمی برمیگردم میبینم آقا بق کرده سر کوچکترین مسئله ای قهر میکنه سرسنگین میشه همش میرم طرفش میپرسم چته عزیزم ولی بازم تکرار میشه پریشب دلم ازش پر بود بهش گفتم با حالت صمیمی و لحن خوب هم گفتم آقا ۲روزه ساکته دیشب بهم میگه دوست ندارم باهات حرف بزنم
من هیچی بهش نگفتم ولی خیلی برام سنگینه واگزارش کردم به خدا