امشب رفتم خونشون باد یک ماه جیگر و دل سرخ کرد هرچی جگر بود برداشت واسه داداشم و خواهر کوچیکم جگر سفیدان ریخت تو بشقاب منو دخترک انگار راضی نبود من بخوریم از اونور یک کاست هم برداشت برای داداش بزرگه که برداشت بیاد بخوره همین داداشم مجرده هیچ محلش نمیده میره خونش نون هم نمیخره مادرم از پول خودش نون می‌خره میزاره یخچال پسرش
من شاغلم کلی پول بهش میدم حتی شده جگر گرفتم رفتم با اونا خوردم
کلی خوراکی براش میبرم خیلی دلمو شکست تمام خاطرات بچگی و تبعیض هاش اومد جلو چشمم
مامان منم فرق میگذاره ولی نه به شدت مادر شما، مادرت دیگه کلا بهت بی احترامی کرده و نابود کرده
الان بقیشو خوندم خوبی زیاد از حد میکنی مامانت خیال دیگه میکنه
به جا اینکه به مامانت بخری برو رستوران با دخترت و شوهرت بخور و لذت ببر به جای حرص خوردن
محبت الکی نکن عزیزم
خب شمام نکن
چرا وقتی باهات اینجوری رفتار میشه شما برعکس رفتار میکنی؟ دنبال جلب محبتشونی؟
نکن، شمام بی محلی کن
هر بچه ای ساده باشه و زیاد لطف کنه آدم حسابش نمیکنن
برو خوراکیت رو خونه خودت با دخترت بخور ،،،،
مگه ساده ای ؟؟؟
خب میبینی اینجوریه مگه مجبوری
باورم نمیشه یه مادر بین بچه هایی که خودش زاییده انقدر فرق بذاره ، آخه چرا؟شاید وسع مالی اونا خیلی کمتر از شماست و میگه شما میخوری ولی اونا نه!!!دیگه چیزه دیگه به ذهنم نمیرسه
